گنجور

 
فرخی یزدی

ای دودهٔ طهمورث، دل یکدله باید کرد

یک سلسله دیوان را در سلسله باید کرد

تا این سر سودایی، از شور نیفتاده

در راه طلب پا را، پُر آبله باید کرد

بدبختیِ ما تنها از خارجه چون نَبْوَد

هر شِکوِه که ما داریم از داخله باید کرد

با جامهٔ مُستَحفِظ در قافله دزدانند

این راهزنان را طرد، از قافله باید کرد

اهریمنِ استبداد، آزادیِ ما را کشت

نه صبر و سکون جایز، نه حوصله باید کرد

مابینِ بشر شد سد، چون مسئلهٔ سرحد

زین بعد ممالک را، بی‌فاصله باید کرد