گنجور

 
فرخی یزدی

یارب ز چیست بر سر فقر و غنا هنوز

گیتی به خون خویش زند دست و پا هنوز

دردا که خون پاک شهیدان راه عشق

یک جو در این دیار ندارد بها هنوز

با آنکه گشت قبطی گیتی غریق نیل

در مصر ما فراعنه فرمانروا هنوز

کابینه ها عموم سیاه است ز آنکه هیچ

کابینه سفید ندیدیم ما هنوز

ای شیخ از حصیر فریبم مده به زرق

کاید ز بوریای تو بوی ریا هنوز

مالک غریق نعمت جاه و جلال و قدر

زارع اسیر زحمت و رنج و بلا هنوز

در قرن علم و عهد طلائی ز روی جهل

ما در خیال مس شدن کیمیا هنوز

شد دوره تساوی و در این دیار شوم

فرق است در میانه شاه و گدا هنوز

طوفان انقلاب رسد ای خدا ولیک

ما را محیط کشمکش ناخدا هنوز

 
 
 
اوحدی

کام دلم نشد ز دهانت روا هنوز

و آن درد را که بود نکردم دوا هنوز

بیگانه گشتم از همه خوبان به مهر تو

وآن ماه شوخ دیده نگشت آشنا هنوز

عالم ز ماجرای دل ریش من پرست

[...]

عبید زاکانی

با ما نکرد آن بت سرکش وفا هنوز

آخر نشد میانهٔ ما ماجری هنوز

ما خستگان در آتش شوقش بسوختیم

وان شوخ دیده سیر نگشت از جفا هنوز

بعد از هزار درد که بر جان ما نهاد

[...]

جلال عضد

دلبر نرفت بر سر عهد و وفا هنوز

در سینه کینه دارد و در سر جفا هنوز

بس فتنه ها که خاست ز چشمان شوخ او

وان شوخ چشم می ننشیند ز پا هنوز

گر درد من ازو و دوایم ز دیگری ست

[...]

صائب تبریزی

بالا نکرده ساعد او راحیا هنوز

بیعت نکرده است به دستش حنا هنوز

آواز عندلیب به گوشش نخورده است

برگرد او نگشته نسیم صبا هنوز

در غنچه است جلوه گلزار شوخی اش

[...]

سلیم تهرانی

از دل برون نکرده خیال جفا هنوز

گرگ آشتی ست یوسف ما را به ما هنوز

روزی که من به سلسله ی زلفش آمدم

بیعت نکرده بود به دستش حنا هنوز

وقتی که نغمه سنج شدم من درین چمن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه