غم نیست که با اهل جفا مهر و وفا داشت
با اهل وفا از چه دگر جور و جفا داشت
از کوی تو آن روز که دل بار سفر بست
در هر قدمی دیده حسرت بقفا داشت
همچشمی چشمان سیاه تو نمی کرد
در چشم اگر نرگس بیشرم، حیا داشت
هر روز یکی خواجه فرمانده ما گشت
یک بنده در این خانه دو صد خانه خدا داشت
بی برگ و نوائی نفشارد جگر مرد
نی با دل سوراخ، دو صد شور و نوا داشت
بشکست دلم را و ندانست ز طفلی
کاین گوهر یکدانه چه مقدار بها داشت
با دست تهی پا بسر چرخ برین زد
چون فرخی آن رند که با فقر غنا داشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات و دردهای عاشقانه شاعر اشاره دارد. او میگوید که نه تنها با کسانی که به او جفا کردهاند، مهر و وفا داشته، بلکه با کسانی که وفادار بودهاند، چگونه دچار ناامیدی و درد شده است. شاعر از حسرت و درد فراق یار سخن میگوید و اشاره میکند که در غیاب او، هر روز بر عمق احساساتش افزوده میشود. او همچنین از زیبایی چشمان معشوق و تأثیر آن بر دل شکستهاش میگوید و نشان میدهد که حتی در فقر و سختی، ثروت واقعی را در عشق و احساسات مییابد. در نهایت، شاعر به ناامیدی و یأس ناشی از جدایی و فقدان میپردازد، در حالی که حقیقتی عمیق درباره ارزش عشق و احساسات بیان میکند.
هوش مصنوعی: غم وجود ندارد که با افرادی که به انسان بدی میکنند، محبت و وفا داشته باشم، اما با کسانی که خود وفادارند، چرا باید دچار مشکل و ناراحتی شوم؟
هوش مصنوعی: در روزی که برای سفر آماده شدم و از خانهات دور شدم، هر قدم که میزدم، چشمانم پر از حسرت و آرزو به سمت پشت سر بود.
هوش مصنوعی: اگر نرگسی با حیا و با شرم در میان باشد، چشمان سیاه تو هرگز باعث حسادت او نمیشود.
هوش مصنوعی: هر روز یک نفر از خدمتگذاران ما به مقام فرماندهی میرسید، در حالی که در این خانه، دو صد بنده وجود داشتند که مثل خانههای خدا بودند.
هوش مصنوعی: بیبرگی و بیصدایی، دل مرد را فشار نمیدهد. حتی اگر دلش پر از درد باشد، باز هم شور و شوق زیادی دارد.
هوش مصنوعی: دل من شکست و او از روی سادگی ندانست که این گوهر نایاب چقدر ارزشمند است.
هوش مصنوعی: با دستان خالی و بدون ثروت به مبارزه و تلاش برای رسیدن به اهدافش پرداخت، مانند فرخی که با وجود فقری که داشت، در دلش ثروت و غنای روحی و فکری احساس میکرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تقدیر که یک چند مرا از تو جدا داشت
از جان گله دارم که مرا زنده چرا داشت
اندوه جدایی ز کسی پرس که یک چند
دور فلک از صبحت یارانش جدا داشت
دیوار ترا من حله خار نخواهم
[...]
از عکس خود آن آینه رو بس که حیا داشت
در خلوت آیینه همان رو به قفا داشت
چون معنی بیگانه که وحشت کند از لفظ
همخانه دل بود و ز دل خانه جدا داشت
از بی ثمری سبز درین باغچه ماندم
[...]
در طینتم از بس که رگ و ریشه، وفا داشت
خاکم چه بهاران و چه دی، مهر گیا داشت
در مرگ من آن زلف چرا موی نژولید؟
یک دلشده از سلسلهٔ اهل وفا داشت
غیر از دل ما کز سر کونین گذشته ست
[...]
آن شاه که گاهی نظری سوی گدا داشت
یارب ز سرم سایهٔ لطفش ز چه وا داشت
زان روز طرب یاد که از غنچه دهانی
پیغام بدل سوختهٔ باد صبا داشت
آراست چو فرّاش قضا بزم تنعّم
[...]
این مجلس چارم، چه بگویم که چها داشت
(سلطان علما) داشت
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.