گنجور

 
فرخی یزدی

چون باد تا در آن خم گیسو درآمدیم

با خون دل چو نافه آهو درآمدیم

با پای خسته در ره بی انتهای عشق

رفتیم آنقدر که بزانو درآمدیم

دامان پاک ما اگر آلوده شد ز می

از آب توبه شکر که نیکو درآمدیم

روی تو در برابر ما بود جلوه گر

هر جا که رو نهاده و هر سو درآمدیم

ما را مکن ز ریشه که با خواری تمام

در گلشن تو چون گل خودرو درآمدیم

در کوی عشق غلغله ها بس بلند بود

ما هم در آن میان به هیاهو درآمدیم

محراب و کعبه حاجت ما چون روا نکرد

در قبله‌گاه آن خم ابرو درآمدیم