گنجور

 
فرخی یزدی

دی تا دل شب آن بت طناز کجا بود؟

تا عقده ز دل باز کند باز کجا بود؟

گر زیر پر خود نکنم سر چکنم من

در دام، توانائی پرواز کجا بود

تا بر سر شمشاد چمن پای بکوبد

تردستی آن سرو سرافراز کجا بود

از حرص بود آنچه رسد بر سر آدم

در جنس بشر این طمع و آز کجا بود

تا کی پی آوازه روانیم ندانیم

خواننده این پرده آواز کجا بود

از جور همه خانه خرابیم خدایا

این فتنه گر خانه برانداز کجا بود

با این غم و این محنت و این سوز نهانی

در فرخی این طبع غزلساز کجا بود