گنجور

 
فرخی یزدی

نمود همچو ابوالهول رو به ملت روس

بلای قحط و غلا با قیافه منحوس

فتاد هیکل سنگین دیوپیکر قحط

به روی قلب دهاقین روس چون کابوس

مگر که دیو سپید است این بلای سیاه

که کرده روسیه را مبتلا چو کیکاوس

یکی به ساحل ولگا ببین که ناله زار

فشار گرسنگی را چه سان کند محسوس

به سان جوجه ز فقدان دانه بی‌جان بین

تذرو کبک خرامی که بود چون طاوس

کجا رواست شود، زرد رنگ چون خیری

عذار سرخ نکویان همچو تاج خروس

یکی ز کثرت سختی ز عمر خود بیزار

یکی ز شدت قحطی ز زندگی مأیوس

در آرزوی یکی دانه شام تا به سحر

بود به سنبله چشم گرسنگان مأنوس

کنون که ملت روس است با مجاعه دوچار

گه تهمتنی است ای سلاله سیروس

به دستگیری قومی نما سرافرازی

که می‌کنند اجل را به جان و دل پابوس

جوی ز گندم این سرزمین تواند داد

ز چنگ مرگ رها جان صد هزار نفوس

نوشت خامه خونین «فرخی» این بیت

به روی صفحه طوفان به صدهزار افسوس

جنوب بحر خزر شد ز اشک چشمه چشم

برای ساحل رود نوا چو اقیانوس

 
 
 
منوچهری

زده به بزم تو رامشگران به دولت تو

گهی چکاوک و گه راهوی و گهی قالوس

وطواط

بزرگوار جهان ، شمس دین ، بزرگ کریم

تویی ، که هست به تو بیضهٔ هدی محروس

رفیع قدر ترا آفتاب برده سبق

عریض جاه تو بر روزگار کرده فسوس

به یک نظر تو ببینی هزار علم دقیق

[...]

ادیب صابر

تو را خرامش کبک است و کشی طاووس

مثل زنند ز حسنت همی به روم و به روس

همای فاخته مهری، تذرو طوطی لفظ

گرفته دوری سیمرغ و زینت طاووس

ز چهره تو فزون گشته باغ را دیدار

[...]

ناصر بخارایی

نماز شام که بر وفق رأی بطلمیوس

برفت خور به زمین همچو گنج دقیانوس

طلوع کرد نجوم از مطالع اقبال

به جستجوی مه عید عالمی جاسوس

نمود ماهچه از سطح لاجوردی چرخ

[...]

ابن حسام خوسفی

بیا به میکده بفروش خرقهٔ ناموس

ریا و شمعه رها کن به زاهد سالوس

حریف مصطبه و ساغرم به بانگ بلند

به زیر پرده از این پس دگر نگویم کوس

فلک به دست ستم بین که زیر پای بکوفت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه