گنجور

 
فرخی یزدی

ای دل اندر عاشقی با طالعِ مسعود باش

چون به چنگ آری ایازی عاقبت محمود باش

پیش این مردم تَعَیُّن چون به موجودیت است

گر رسد دستت، به هر قیمت بُوَد، موجود باش

تا نوازی دوستان را جنّتِ شدّاد شو

تا گدازی دشمنان را آتشِ نمرود باش

پیشِ یکرنگان دورنگی چون نمی‌آید پسند

یا چو یزدان پاک یا چون اهرمن مردود باش

تا درآیی در شمارِ کشتگانِ راهِ عشق

با هزاران داغِ دل چون لاله خون‌آلود باش

پیشِ مردان خدا هرگز دم از هستی مزن

نیستی را پیشه کن ناچیز شو نابود باش

رهروِ ثابت‌قدم، هستی اگر چون فرخی

در طلب با عزمِ ثابت طالبِ مقصود باش

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
بیدل دهلوی

شخص معدومی‌، به پیش وهم خود موجود باش

ای شرار سنگ ازآن عالم‌که نتوان بود باش

رنج هستی بردنت از سادگیها دور نیست

صفحهٔ آیینه‌ای داری خیال اندود باش

سالی و ماهی نمی‌خواهد رم برق نفس

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
طغرل احراری

گر زیان ظاهر نمایی در خیال سود باش

یأس تا کی بر امید چهره مقصود باش!

بی‌نشان تیر شهرت چند ای ننگ عدم

یک اثر بگذار اندر عالم موجود باش!

از فروغ شوق زن بر مجمر دل آتشی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه