روزگاریست که در دشت جنون خانه ماست
عهد مجنون شد و دور دل دیوانه ماست
پیش زور و زر غالب همه تسلیم شدند
آنکه تسلیم نشد همت مردانه ماست
شانه ای نیست که از بار تملق خم نیست
راست گر هست از این بار گران شانه ماست
راه امن است ولیک از اثر ناامنی
روز و شب تحت نظرخانه ویرانه ماست
امتحان داد به هنگام عمل لیدر حزب
که به عنوان خودی محرم بیگانه ماست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به وضعت سخت و نابسامان جامعه پرداخته است. او از جنون و دیوانگی حاکم بر دشت زندگی میگوید و به تسلیم شدن مردم در برابر زور و ثروت اشاره میکند. شاعری که تسلیم نشده، همت و اراده قوی خود را یادآوری میکند. همچنین، از بار سنگین چاپلوسی و تملق صحبت میکند که بر دوش مردم سنگینی میکند. شاعر به ناامنی و نظارت دائمی نیز اشاره دارد و در نهایت، به آزمون وفاداری و صداقت در سیاست میپردازد و نشان میدهد که بسیاری از افراد در عمل به خودی و بیگانه تبدیل میشوند.
هوش مصنوعی: در این روزگار، دیوانگی و جنون به خانه ما راه یافته و عشق و عهدی که با مجنون داشتیم، حالا برای دل دیوانهمان دور و بیخبر شده است.
هوش مصنوعی: کسانی که قدرت و ثروت دارند، همه در برابرشان تسلیم میشوند، اما کسی که تسلیم نمیشود، نشان از اراده و شجاعت واقعی ماست.
هوش مصنوعی: هیچ شانهای وجود ندارد که از سنگینی تملق و چاپلوسی خم نشده باشد، و اگر هم شانهای راست ایستاده باشد، شانه ماست که به خاطر این بار سنگین خم نمیشود.
هوش مصنوعی: راه در وضعیت امنی قرار دارد، اما به دلیل وجود ناامنی، به طور دائمی تحت نظارت و مراقبت خانهای ویران و خرابه است.
هوش مصنوعی: در لحظهای که در حال انجام وظیفه بود، رهبر حزب خود را به عنوان یک فرد مطمئن و نزدیک معرفی کرد، در حالی که در واقع با بیگانگان ارتباط داشت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
منزل جان جهان بر در جانانهٔ ماست
مسکن اهل دلان گوشهٔ میخانهٔ ماست
خلوتی بر در میخانه گرفتیم ولی
حرم قدس یکی گوشهٔ میخانهٔ ماست
تا ز شمع رخ او مجلس جان روشن شد
[...]
نقش هستی رقم صورت کاشانه ماست
مستی کون و مکان از می و میخانه ماست
آب حیوان و می کوثری و ماء معین
جرعه صافی بی دردی پیمانه ماست
زرفشان شمع فلک، مجلس پیروزه لگن
[...]
شهر ویران شده گریه مستانه ماست
هرکجا هست غمی دربهدر خانه ماست
از همه سو، ره بیغوله و صحرا بستند
هرکه را می نگری در پی دیوانه ماست
بال و پر سوخته هر یک به کناری رفتند
[...]
عشرت روی زمین در دل ویرانه ماست
خلوت سینه پر آه، پریخانه ماست
کشتی چرخ اگر باد مرادی دارد
ناله بیخودی و نعره مستانه ماست
هر چه جز جذبه عشق است درین دامن دشت
[...]
اینکه ویران شده از سیل فنا خانه ماست
مخزن گنج بقادر دل ویرانه ماست
مینماید بجهان آنچه ز پیدا و نهان
همه یک پرتو حسن رخ جانانه ماست
گرچه هر دم ز بد و نیک جهان دم نزدیم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.