تا در خم آن گیسو چین و شکن افتاده
بس بند و گره ز آن چین در کار من افتاده
در مسلک آزادی ما را نبود هادی
جز آنکه در این وادی خونین کفن افتاده
شادم که در این عالم از حرص بنی آدم
مسکین و غنی با هم اندر محن افتاده
زین شعله که پیدا نیست آنکس که نسوزد کیست
این شور قیامت چیست در مرد و زن افتاده
در عالم مسکینی جان داده بشیرینی
هر کشته که می بینی چون کوهکن افتاده
از وادی عشق ای دل جان برده کسی مشکل؟
زیرا که به هر منزل سرها ز تن افتاده
با ذوق سخنرانی گر نامه ما خوانی
در جای سخن دانی در از دهن افتاده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.