میدهد نیکو نشان کاخی مکانِ فتنه را
محو میباید نمود این آشیانِ فتنه را
صورتِ وُلکان به خود بگرفته قصری با شکوه
خون کند خاموش این آتشفشانِ فتنه را
از قوام و بستگانش دیپلم باید گرفت
در خیانت داد هر کس امتحانِ فتنه را
گو به فامیل خیانت چشم خود را باز کن
هر که میخواهد شناسد دودمانِ فتنه را
بهرِ محوِ فارْس تازی تا به کی تازیفَرَس؟
باز کش ای فارِسِ سرکش عنانِ فتنه را
سینهٔ اَحرار شد آماجِ تیرِ ارتجاع
تا نمودی زینتِ بازو کمانِ فتنه را
آه اگر با این هیاهو باز نشناسیم ما
یکّهتازِ مفسدتجو، قهرمانِ فتنه را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.