هر کس که به دل مهر تو مهپاره ندارد
از هر دو جهان بهره به یکباره ندارد
فریاد ز بیچارگی دل که به ناچار
جز آنکه به غم ناله کند چاره ندارد
هم ثابت در عشقم و هم رهرو سیار
افلاک چو من ثابت و سیاره ندارد
دارد دل من گر هوس خفتن در گور
طفل است و بجز عادت گهواره ندارد
با این همه خواری ز چه دارد سر سختی
آن سست وفا گر دل چون خاره ندارد
ریزد غم و افسردگیش از در و دیوار
هر شهر که میخانه و میخواره ندارد
در کیش من آزار دل اهل محبت
جرمیست که آن توبه و کفاره ندارد
با اینهمه دیوانه یکی چون من و مجنون
صحرای جنون از وطن آواره ندارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.