گنجور

 
فرخی یزدی

به باد روی گلی در چمن چو ناله کنم

هزار خون به دل داغدار لاله کنم

ز بس که خون به دلم کرده دست ساقی دهر

مدام خون عوض باده در پیاله کنم

به جد و جهد اگر عقده‌های چین شد باز

من از چه رو به قضا کار خود حواله کنم

شدم وکیل از آن رو که نقد فی المجلس

برای نفع خود این خانه را قباله کنم

منم که طاعت هفتاد ساله خود را

فدای غمزه ماه دو هفت ساله کنم

به غیر توده ملت چو هیچکس کس نیست

چرا ز هر کس و ناکس من استماله کنم

ز بس که هر چه نویسم به من کنند ایراد

بر آن سرم که دگر ترک سرمقاله کنم

 
 
 
میرزاده عشقی

مرا چه کار که یک عمر، آه و ناله کنم؟

که فکر مملکت شش هزار ساله کنم!

وطن پرستی، مقبول نیست در ایران

قلم بیار، من این ملک را قباله کنم

من التزام ندادم که گر، در این ملت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه