گنجور

 
فرخی یزدی

با دشمن اگر میل تو پنداشته بودیم

ای دوست دل از مهر تو برداشته بودیم

دردا که نبودش بجز از کینه ثمر هیچ

تخمی که ز مهر تو به دل کاشته بودیم

ز آن پیش که آزاد شود سرو تهی دست

ما پرچم آزادگی افراشته بودیم

تشکیل غلط قاعده فقر و غنا گشت

ای کاش که این قاعده نگذاشته بودیم

پر ساختن کیسه اگر مقصد ما بود

همچون دگران جیب خود انباشته بودیم

سرلوحه طوفان شده گلرنگ که در آن

ما شرح دل خون شده بنگاشته بودیم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode