گنجور

 
فرخی یزدی

شد بهار و مرغ دل افغان چه بلبل می‌کند

عاشقان را فصل گل گویا جنون گل می‌کند

آنچه از بوی گل و ریحان به دست آرد نسیم

صرف پاانداز آن زلف چو سنبل می‌کند

کی شود آباد آن ویرانه کز هر گوشه‌اش

یک ستمکاری تعدی یا تطاول می‌کند

دست‌رنج کارگر را تا به کی سرمایه‌دار

خرج عیش و نوش و اشیاء تجمل می‌کند؟

کشور جم سربه‌سر پامال شد از دست رفت

پور سیروس ای خدا تا کی تحمل می‌کند؟

می‌کند در مملکت غارتگری مأمور جزء

جزء آری در عمل تقلید از کل می‌کند

ناجی ایران بود آنکس که در این گیرودار

خوب میزان سیاست را تعادل می‌کند