در این بخش شعرهایی را فهرست کردهایم که در آنها جلال عضد مصرع یا بیتی از سعدی را عیناً نقل قول کرده است:
-
جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۸۲ :: سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۹
جلال عضد (بیت ۳): چه حاجت است به شمشیر قتل عاشق را - که نیم جان مرا یک کرشمه بس باشد
سعدی (بیت ۹): چه حاجت است به شمشیر قتل عاشق را - حدیث دوست بگویش که جان برافشاند
در این بخش مجموعه شعرهایی از دو شاعر را که توأماً هموزن و همقافیه هستند در گروههای مجزا فهرست کردهایم:
-
جلال عضد » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲:دوش چون آفتاب عالمتاب - رخ بپوشید در نقاب حجاب
سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » جدال سعدی با مدعی در بیان توانگری و درویشی:تشنگان را نماید اندر خواب - همه عالَم، به چشم، چشمهٔ آب
-
جلال عضد » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸:به صحن گلشن گیتی ز اعتدال بهار - صبا بساط زمرّد فکند دیگر بار
جلال عضد » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹ - فی مدح السلطان ابواسحق اناراللّه برهانه:نسیم غالیه سای است و صبح غالیه بار - کجاست ساقی و کو باده گو بیا و بیار
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶ - در ستایش شمسالدین محمد جوینی صاحب دیوان:به هیچ یار مده خاطر و به هیچ دیار - که بر و بحر فراخست و آدمی بسیار
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۷ - مطلع دوم:کجا همی روَد این شاهد شکر گفتار؟ - چرا همی نکند بر دو چشم من رفتار؟
سعدی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۰:تو آن نهای که به جور از تو روی برپیچند - گناه تست و من استادهام به استغفار
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۲۹:برای ختم سخن دست بر دعا داریم - امیدوار قبول از مهیمن غفار
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۳۰:به قفل و پرهٔ زرین همی توان بستن - زبان خلق و به افسون دهان شیدا مار
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۳۳:چو رنج بَرنَتَوانی گرفتن از رنجور - قدم زِ رفتن و پرسیدنش دریغ مَدار
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۳۷:نگین ختم رسالت پیمبر عربی - شفیع روز قیامت محمد مختار
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۳۹:نهاد بد نپسندد خدای نیکوکار - امیر خفته و مردم ز ظلم او بیدار
-
جلال عضد » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱:آیا در عهد فرمانت قضا در عین بیکاری - فلک پیش شکوه تو ز سر بنهاد جبّاری
جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۲۵۹:ز سودای گل سوری ز عشق روی گلناری - من و بلبل به سر بردیم عمری در گرفتاری
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۷۱:چو نفس آرام میگیرد چه در قصری چه در غاری - چو خواب آمد چه بر تختی چه در پایان دیواری
-
جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۱:به سر انگشت نما زاهد انگشت نما را - منظر دوست که تا سجده کند صنع خدا را
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶:پیش ما رسمِ شکستن نبود عهد وفا را - الله الله تو فراموش مکن صحبت ما را
-
جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۲:پیش دلسوزان درآر آن شمع بزمافروز را - تا بیاموزد ز جان دردمندان، سوز را
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲:دوست میدارم من این نالیدن دلسوز را - تا به هر نوعی که باشد بگذرانم روز را
-
جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۱۷:هر آن نفس که نه با دوست می زنی باد است - خنک دلی که به دیدار دوستان شاد است
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳:اگر مراد تو ای دوست بیمرادی ماست - مراد خویش دگرباره من نخواهم خواست
سعدی » گلستان » باب چهارم در فواید خاموشی » حکایت شمارهٔ ۱:هنر به چشم عداوت بزرگتر عیب است - گل است سعدی و در چشم دشمنان خار است
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۱۰۶:جوان گوشه نشین شیرمرد راه خداست - که پیر خود نتواند ز گوشهای برخاست
-
جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۲۷:ای از می عشق تو دلم مست - در پای غمت فتاده ام پست
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱:دیر آمدی ای نگار سرمست - زودت ندهیم دامن از دست
-
جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۳۴:بگذار تا بمیرم بر آستان دوست - باشد که یاد من برود بر زبان دوست
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱:ای پیکِ پیخجسته که داری نشانِ دوست - با ما مگو بهجز سخنِ دلنشانِ دوست
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲:تا دستها کمر نکنی بر میان دوست - بوسی به کام دل ندهی بر دهان دوست
-
جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۷۸:با لبت اتّفاق خواهم کرد - نمکی بی نفاق خواهم خورد
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۳:هر که می با تو خورد عربده کرد - هر که روی تو دید عشق آورد
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۵۴:مرد دیگر جوان نخواهد بود - پیریش هم بقا نخواهد کرد
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۵۵:ملک ایمن درخت بارورست - زو قناعت به میوه باید کرد
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۳۳:شادمانی مکن که دشمن مرد - تو هم از مرگ جان نخواهی برد
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۱۷:ای بسا اسبِ تیزرو که بماند - که خرِ لنگْ جان به منزل برد
سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۲:بخور، ای نیکسیرتِ سَرهمَرد - کان نگونبخت گِرد کرد و نخوَرد
سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۷:گرچه بیرون ز رزق نتوان خوَرد - در طلب کاهلی نشاید کرد
-
جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۸۶:چمن را رنگ و بو چندین نباشد - سمن را جعد مشک آگین نباشد
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴ - وله فی مدح ابش بنت سعد:فلک را این همه تمکین نباشد - فروغ مهر و مه چندین نباشد
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۷۲:اگر صد دفتر شیرین بخوانی - گرانجان لایق تحسین نباشد
-
جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۹۰:برقی از حُسن تو پیدا شد و ناپیدا شد - دهر پرفتنه و ایّام پُر از غوغا شد
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۱:کی برست این گل خندان و چنین زیبا شد - آخر این غوره نوخاسته چون حلوا شد
-
جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۹۷:من سرو ندیدم که به بالای تو ماند - بالای تو سروی ست که گل می شکفاند
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۷:آن را که غمی چون غم من نیست چه داند - کز شوق توام، دیده چه شب میگذراند؟
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۸:آن سرو که گویند به بالای تو ماند - هرگز قدمی پیش تو رفتن نتواند
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۱۵:هر سو دَوَد آن کَش ز برِ خویش براند - وآن را که بخواند به درِ کس ندواند
سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » جدال سعدی با مدعی در بیان توانگری و درویشی:با گرسنگی، قُوَّت پرهیز نماند - افلاس عنان از کف تقوی بستاند
-
جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۱۰۰:معاشران که مقیمان کوی خمّارند - چو بنگری ز دو عالم فراغتی دارند
سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳:نه هر چه جانورند آدمیتی دارند - بس آدمی که در این ملک نقش دیوارند
-
جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۱۰۵:اگر نسیم صبا زلف او برافشاند - هزار جان مقیّد ز بند برهاند
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۹:کسی که روی تو دیدهست حال من داند - که هر که دل به تو پرداخت صبر نتواند
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۱۹:به روزگارِ سلامت، شکستگان دریاب - که جبرِ خاطرِ مسکین بلا بگرداند
-
جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۱۰۹:شوخی نگر که آن بت عیّار میکند - دل را به بند زلف گرفتار میکند
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۲:سرو بلند بین که چه رفتار میکند - وآن ماه محتشم که چه گفتار میکند
-
جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۱۱۳:گرچه یاران وفادار جفا نیز کنند - سست عهدان جفاکار وفا نیز کنند
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۰:خوبرویان جفاپیشه وفا نیز کنند - به کسان درد فرستند و دوا نیز کنند
-
جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۱۲۷:هیهات که نامم به زبان تو برآید - یا همچو تویی را چو منی در نظر آید
سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۱۰:گر صبر کُنی ور نَکَنی مویِ بناگوش - این دولتِ ایّامِ نکویی به سر آید
-
جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۱۲۹:چون سرانگشت آن نگارین دید - عقل انگشت خویشتن بگزید
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۱۸:ناگهان بانگ در سرای افتد - که فلان را محلِّ وعده رسید
-
جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۱۳۳:هر شبی بر خاک کویت جای سازم تا سحر - نطع خاکم زیر پهلو ، آستانم زیر سر
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۳:آفتاب است آن پریرخ؟ یا ملائک؟ یا بشر؟ - قامت است آن؟ یا قیامت؟ یا الف؟ یا نیشکر؟
-
جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۱۳۶:زلف و رخ تو شب است و هم نور - زان حسن و جمال چشم بد دور
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۳:پروانه نمیشکیبد از دور - ور قصد کند بسوزدش نور
-
جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۱۴۱:نازنینان و چار بالش ناز - خاکساران و آستان نیاز
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۰:ای به خلق از جهانیان ممتاز - چشم خلقی به روی خوب تو باز
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۱:متقلب درون جامه ناز - چه خبر دارد از شبان دراز
سعدی » گلستان » دیباچه:گر کسی وصف او ز من پرسد - بیدل از بینشان چه گوید باز؟
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۱۸:آن که چون پسته دیدمش همه مغز - پوست بر پوست بود همچو پیاز
سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۴ - رساله در عقل و عشق:گر کسی وصف او ز من پرسد - بیدل از بینشان چه گوید باز
-
جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۱۴۹:مرد این میدان نهای همچون زنان در خانه باش - ور سوی میدان مردان میروی مردانه باش
سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵:هر که با یار آشنا شد گو ز خود بیگانه باش - تکیه بر هستی مکن در نیستی مردانه باش
-
جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۱۵۵:دُزدانه در آمد از درم دوش - افکنده کمند زلف بر دوش
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۶:رفتی و نمیشوی فراموش - میآیی و میروم من از هوش
-
جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۱۵۶:گل خودروی و شمشاد قصب پوش - در آمد شاد و خندان از درم دوش
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۳:خطا کردی به قول دشمنان گوش - که عهد دوستان کردی فراموش
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۴:قیامت باشد آن قامت در آغوش - شراب سلسبیل از چشمه نوش
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۵:یکی را دست حسرت بر بناگوش - یکی با آن که میخواهد در آغوش
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۲۱:نگویند از سر بازیچه حرفی - کز آن پندی نگیرد صاحبِ هوش
سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۷:فراموشت نکرد ایزد در آن حال - که بودی نطفهٔ مدفون و مدهوش
-
جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۱۷۳:رسید وقت صبوحی بیار ساقی جام - به یاد بزم صبوحی کشان دُرد آشام
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۶:چو بلبل سحری برگرفت نوبت بام - ز توبه خانه تنهایی آمدم بر بام
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۷:حکایت از لب شیرین دهان سیم اندام - تفاوتی نکند گر دعاست یا دشنام
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۸:زهی سعادت من کهم تو آمدی به سلام - خوش آمدی و علیک السلام و الاکرام
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۲:مرا دو دیده به راه و دو گوش بر پیغام - تو مُستریح و به افسوس میرود ایام
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۶۳:خطاب حاکم عادل مثال بارانست - چه در حدیقهٔ سلطان چه بر کنیسهٔ عام
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۶۴:ضرورت است که آحاد را سَری باشد - وگرنه مُلک نگیرد بههیچروی نظام
سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۷:هر آن که گردشِ گیتی به کینِ او برخاست - به غیرِ مصلحتش رهبری کند ایّام
-
جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۱۷۵:تو آفتاب بلندی و من چنین پستم - به دامنت چه عجب گر نمی رسد دستم
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۵:به خاک پای عزیزت که عهد نشکستم - ز من بریدی و با هیچ کس نپیوستم
-
جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۱۹۰:بخت برگشت ز من تا تو برفتی ز برم - کی بود باز که چون بخت درآیی ز درم؟
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۳:میروم وز سر حسرت به قفا مینگرم - خبر از پای ندارم که زمین میسپرم
-
جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۲۰۰:ز سودای غم عشقت چنانم - که سر از پا و پا از سر ندانم
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۹:مرا تا نقره باشد میفشانم - تو را تا بوسه باشد میستانم
-
جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۲۰۷:در هجر تو زین گونه که بی صبر و سکونم - دادند همه خلق گواهی به جنونم
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۲:آن کس که از او صبر محال است و سکونم - بگذشت ده انگشت فروبرده به خونم
-
جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۲۱۶:سحر چون غنچه بگشاید گریبان - بیا بشنو خروش عندلیبان
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۸:خوشا و خُرّما وقت حبیبان - به بوی صبح و بانگ عندلیبان
سعدی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۴:شبی خواهم که پنهانت بگویم - نهان از آشنایان و غریبان
-
جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۲۲۰:از آن ساعت که افتادم جدا از صحبت یاران - همی بارم همه روزه سرشک از دیده چون باران
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۱:دو چشم مست میگونت ببرد آرام هشیاران - دو خواب آلوده بربودند عقل از دست بیداران
-
جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۲۳۹:نمی کنی نفسی سوی من به لطف نگاه - مگر ز ناله شبهای من نه ای آگاه
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۰ - درستایش اتابک مظفرالدین سلجوقشاه:در بهشت گشادند در جهان ناگاه - خدا به چشم عنایت به خلق کرد نگاه
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۲۵:دو بامداد اگر آید کسی به خدمتِ شاه - سِیُم، هرآینه در وی کند به لطف نگاه
-
جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۲۵۷:به یاد آور که در ایّام خُردی - قدم در دوستی چون می فشردی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۵:مپرس از من که هیچم یاد کردی - که خود هیچم فرامش مینگردی
-
جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۲۵۸:چه جرم رفت که یکباره مِهر ببریدی - چه اوفتاد که از ما عنان بپیچیدی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۰:خلاف شرط محبت، چه مصلحت دیدی؟ - که برگذشتی و از دوستان نپرسیدی؟
-
جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۲۶۰:در زمستان بر امید آنکه باز آید بهاری - عاشق گل را بباید ساختن با نوک خاری
جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۲۶۳:صبحدم می گفت نالان بلبلی بر شاخساری: - گل بخواهد رفت تا دیگر که بیند نوبهاری
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۱:خوش بوَد یاری و یاری بر کنار سبزه زاری - مهربانان روی بر هم وز حسودان بر کناری
-
جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۲۶۲:بکوش تا دل آزرده ای به دست آری - که اهل دل نپسندند مردم آزاری
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۲:دو چشم مست تو برداشت رسم هشیاری - و گر نه فتنه ندیدی به خواب بیداری
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۴:مرا دلیست گرفتار عشق دلداری - سمن بری صنمی گلرخی جفاکاری
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۵:من از تو روی نپیچم گرم بیازاری - که خوش بود ز عزیزان تحمل خواری
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۶ - در پند و ستایش:بزن که قوت بازوی سلطنت داری - که دست همت مردانت میدهد یاری
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۷ - در ستایش:گرین خیال محقق شود به بیداری - که روی عزم همایون ازین طرف داری
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۰۴:اگر ممالک روی زمین به دست آری - وز آسمان بربایی کلاه جباری
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۰۶:شنیدهام که فقیهی به دشتوانی گفت - که هیچ خربزه داری رسیده؟ گفت آری
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۰۷:گر از خراج رعیت نباشدت باری - تو برگ حاشیت و لشکر از کجا آری؟
-
جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۲۶۵:من صورتی چنین نشنیدم به دلبری - یا رب چه گویمت که چه پاکیزه منظری
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۳:ای برق اگر به گوشه آن بام بگذری - آنجا که باد زهره ندارد خبر بری
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۱:رفتی و همچنان به خیال من اندری - گویی که در برابر چشمم مصوری
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۴:کس درنیامدهست بدین خوبی از دری - دیگر نیاورد چو تو فرزند مادری
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۸:هر نوبتم که در نظر ای ماه بگذری - بار دوم ز بار نخستین نکوتری
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۵ - در پند و اندرز:ای نفس اگر به دیدهٔ تحقیق بنگری - درویشی اختیار کنی بر توانگری
سعدی » مواعظ » قصاید و قطعات عربی » شعر ۱۹ - وله ایضا:یا ملوک الجمال رفقا باسری - یا صحاة ارحموا تقلب سکری
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۰۳:غماز را به حضرت سلطان که راه داد؟ - همصحبت تو همچو تو باید هنروری
-
جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۲۶۸:بده ساقی شراب لایزالی - به دست عاشقان لاابالی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۴:تَرَحَّمْ ذِلَّتی یا ذَا المعالی - وَ واصِلْنی اِذا شَوَّشْتَ حالی
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۱۶:نظر کردم به چشم رای و تدبیر - ندیدم بِه زِ خاموشی، خِصالی
-
جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۲۷۰:خیز که شب رفت و صبح کرد تجلّی - بزم برآرای همچو جنّت اعلی
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۴۳:چون نبود خویش را دیانت و تقوی - قطع رحم بهتر از مودت قربی
-
جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۲۷۳:هر کجا بشکفد گلستانی - نبود بی هزار دستانی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۰:بندهام گر به لطف میخوانی - حاکمی گر به قهر میرانی
سعدی » گلستان » باب چهارم در فواید خاموشی » حکایت شمارهٔ ۱۴:گر تو قرآن بر این نَمَط خوانی - ببری رونقِ مسلمانی
-
جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۲۷۴:جهان پیر را نو شد جوانی - منه ساغر ز دست ار می توانی
سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۴:اگر خود هفت سُبْع از بر بخوانی - چو آشفتی الف ب ت ندانی
-
جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۲۷۸:تا بدو کرده ام تولاّیی - کرده ام از جهان تبرّایی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۰:تا کیام انتظار فرمایی - وقت نامد که روی بنمایی؟
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۲:همه چشمیم تا برون آیی - همه گوشیم تا چه فرمایی
-
جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۲۷۹:خوش آن زمان که چو بخت از درم فراز آیی - غمم ز دل ببری چون جمال بنمایی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۶:دریچهای ز بهشتش به روی بگشایی - که بامداد پگاهش تو روی بنمایی
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۰ - تنبیه و موعظت:دریغ روز جوانی و عهد برنایی - نشاط کودکی و عیش خویشتن رایی
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۱ - تغزل و ستایش صاحب دیوان:شبی و شمعی و گویندهای و زیبایی - ندارم از همه عالم دگر تمنایی
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۹۳:امید عافیت آنگه بود موافق عقل - که نبض را به طبیعت شناس بنمایی
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۹۶:ضمیر مصلحت اندیش هر چه پیش آید - به تجربت بزند بر محک دانایی
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۷۸:امید عافیت آن گه بود موافق عقل - که نبض را به طبیعت شناس بنمایی
-
جلال عضد » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷ - امیر:در میان آر می که نام بتیست - عقلِ هر کس ز کُنهِ آن قاصر
جلال عضد » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۱۴:شیر بیزور و میر بیلشکر - یوسف بدلقا علی جعفر
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۲۸:بود در خاطرم که یک چندی - گرچه هستم به اصل و دانش خر
سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۱۳:زخم بالای یکدگر بزنند - بخراشند و مرهمی نکنند
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۳۱:زنِ بد در سرایِ مردِ نکو - هم در این عالم است دوزخِ او
سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۴:پادشاهی پسر به مکتب داد - لوح سیمینش بر کنار نهاد
-
جلال عضد » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۰:ای وزیر جهان به فرزندان - التفاتی نمی کنی چندان
سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۱۳:پارسا را بس این قدر زندان - که بود هم طویلهٔ رندان
-
جلال عضد » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۱:مدح تو گفتم و چو بود دروغ - من پشیمان شدم از آن گفتن
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۱:سهل باشد به ترک جان گفتن - ترک جانان نمیتوان گفتن
-
جلال عضد » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۳:داری اشرف زنی که چون می بست - بر کمان دو ابروی او زه
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۶:کس نیاید به خانهٔ درویش - که خراجِ زمین و باغ بده
-
جلال عضد » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۴:چارچیز است که در سنگ اگر جمع شود - لعل و یاقوت شود سنگ بدان خارایی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۳:تو پری زاده ندانم ز کجا میآیی - کآدمیزاده نباشد به چنین زیبایی
-
جلال عضد » دیوان اشعار » رباعیّات » شمارهٔ ۷:ای زلف تو یک کمند و بل پنجه شست - سر تا به قدم پیچ و خم و چین و شکست
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸:آن یار که عهدِ دوستاری بشکست - میرفت و منش گرفته دامان در دست
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹:شبها گذرد که دیده نتوانم بست - مردم همه از خواب و من از فکر تو مست
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰:هشیار سری بُوَد ز سودای تو مست - خوش آنکه ز روی تو دلش رفت ز دست!
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱:آن کیست که دل نهاد و فارغ بنشست - پنداشت که مهلتی و تأخیری هست
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲:تدبیر صواب از دل خوش باید جست - سرمایهٔ عافیت کفافست نخست
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۲:خیری که برآیدت به توفیق از دست - در حق کسی کن که درو خیری هست
-
جلال عضد » دیوان اشعار » رباعیّات » شمارهٔ ۱۷:هر سرو که در بسیط عالم باشد - شاید که به پیش قامتت خم باشد
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۵:هر سرو که در بسیط عالم باشد - شاید که به پیش قامتت خم باشد
-
جلال عضد » دیوان اشعار » رباعیّات » شمارهٔ ۱۸:تا گردش نُه گنبد گردان باشد - تا عالم امتزاج و ارکان باشد
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶:هر کس که درست قول و پیمان باشد - او را چه غم از شحنه و سلطان باشد
-
جلال عضد » دیوان اشعار » رباعیّات » شمارهٔ ۲۴:تا دیده کمانْ مهره ابروی تو دید - دل در بر من همچو کبوتر بطپید
جلال عضد » دیوان اشعار » رباعیّات » شمارهٔ ۲۵:گویند که ماه روزه نزدیک رسید - مِن بعد به گرد باده نتوان گردید
جلال عضد » دیوان اشعار » رباعیّات » شمارهٔ ۲۶:چون ابر گهرفشانی لعل تو دید - از دیده ببارید بسی مروارید
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۱:هرکس به نصیب خویش خواهند رسید - هرگز ندهند جای پاکان به پلید
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۱۹:گفتم که برآید آبی از چاه امید - افسوس که دلو نیز در چاه افتاد
-
جلال عضد » دیوان اشعار » رباعیّات » شمارهٔ ۲۹:ای بارگهت ز چرخ گردان برتر - مرّیخ ترا خنجر و خورشید سپر
جلال عضد » دیوان اشعار » رباعیّات » شمارهٔ ۳۰:بگذشت به طرف چمن آن ماه سحر - قدّش چو بدید سرو بر راه گذر
جلال عضد » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۱۵:گفتم که چو دریاست گهرپرور میر - شک نیست که دریاست ولی خس پرور
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۷:هرچند که هست عالم از خوبان پر - شیرازی و کازرونی و دشتی و لُر
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۷:فرق است میانِ آن که یارش در بر - تا آن که دو چشمِ انتظارش بر در
-
جلال عضد » دیوان اشعار » رباعیّات » شمارهٔ ۳۸:دیشب که مراجعت فتاد از سفرم - دلدار به تهنیت درآمد ز درم
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۵:خورشید رخا من به کمند تو درم - بارت بکشم به جان و جورت ببرم
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۶:هر سروقدی که بگذرد در نظرم - در هیأت او خیره بماند بصرم
-
جلال عضد » دیوان اشعار » رباعیّات » شمارهٔ ۴۰:زد نرگس مست پرخمارش تیرم - من پیش دو زلف تابدارش میرم
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۹:خیزم که نماند بیش ازین تدبیرم - خصم ار همه شمشیر زند یا تیرم
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۰:گر بر رگ جان ز شستت آید تیرم - چه خوشتر ازان که پیش دستت میرم
سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۴:گر دست رسد که آستینش گیرم - ور نه، بروم بر آستانش میرم
-
جلال عضد » دیوان اشعار » رباعیّات » شمارهٔ ۴۴:پیوسته به داغ آن کمان ابرویم - جز تیر پیامی نفرستد سویم
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۴:بگذشت بر آب چشم همچون جویم - پنداشت کزو مرحمتی میجویم
-
جلال عضد » دیوان اشعار » رباعیّات » شمارهٔ ۴۵:نرگس بشد و ابر بَرو شد گریان - گل آمد و باز گشت عالم خندان
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۶:یرلیغ ده ای خسرو خوبان جهان - تا پیش قدت چنگ زند سرو روان
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۴:امروز که دستگاه داری و توان - بیخی که بر سعادت آرد بنشان
-
جلال عضد » دیوان اشعار » رباعیّات » شمارهٔ ۵۴:ای یافته بر صدر کرم تمکینی - وی کام برآرنده هر مسکینی
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۴:ای مایهٔ درمان نفسی ننشینی - تا صورت حال دردمندان بینی
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۵:گر دشمن من به دوستی بگزینی - مسکین چه کند با تو به جز مسکینی
-
جلال عضد » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۷:شیراز از تعدّی قاضی خراب شد - این مور بین که ملک سلیمان خراب کرد
سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۲ - رسالهٔ نصیحة الملوک [۱-۷۵]:ظالم برفت و قاعدۀ زشت از او بماند - عادل برفت و نام نکو یادگار کرد
-
جلال عضد » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۱۱:گنگ کور ار دو دیده بگشاید - ماه نو را به خلق بنماید
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۳۳:تا مرا هست و دیگرم باید - گر نخوانند زاهدم، شاید
سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۲۰:پنجه در صید برده ضیغم را - چه تفاوت کند که سگ لاید
-
جلال عضد » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۲۶:به جستجوی تو شب را به روز می آرم - خیال بین که به شب آفتاب می جویم
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۸ - در تهنیت اتابک مظفرالدین سلجوقشاه ابن سلغر:خدای را چه توان گفت شکر فضل و کرم - بدین نظر که دگرباره کرد بر عالم
-
جلال عضد » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۳۲:نپویم بیش ازین دیگر در این راه - ازین گفتارها استغفراللّه
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۸۸:زمان ضایع مکن در علم صورت - مگر چندان که در معنی بری راه