گنجور

 
جلال عضد

نازنینان و چار بالش ناز

خاکساران و آستان نیاز

جور و خواری کشیدن از محبوب

خوش تر است از هزار نعمت و ناز

گوش مجنون و حلقه لیلی

سر محمود و آستان ایاز

نام و ناموس و دین و دنیا را

چه محل پیش عاشق جانباز

ای که عیبم همی کنی در عشق

یک نظر بر جمال او انداز

عشق در هر دلی فرو ناید

زانکه هر سینه نیست محرم راز

من ازین در کجا توانم رفت؟

مرغ پَر بسته چون کند پرواز؟

نه قراری که دم فرو بندم

نه مجالی که برکشم آواز

گر به بوی تو جان بر افشانم

هم به بوی تو زنده گردم باز

همه گفتار دشمنان مشنو

یک دم آخر به دوستان پرداز

ساعتی این شکسته را دریاب

یک زمان این غریب را بنواز

امشب از رفته باز نتوان گفت

زانکه شب کوته است و قصّه دراز

گر بگرید جلال معذور است

کش چو شمع است کار سوز و گداز

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
رودکی

زندگانی چه کوته و چه دراز

نه به آخر بمرد باید باز؟

هم به چنبر گذار خواهد بود

این رسن را، اگر چه هست دراز

خواهی اندر عنا و شدت زی

[...]

فرخی سیستانی

سرو ساقی وماه رود نواز

پرده بر بسته در ره شهناز

زخمه رودزن نه پست ونه تیز

زلف ساقی نه کوته ونه دراز

مجلس خوب خسروانی وار

[...]

ابوالفضل بیهقی

زندگانی چه کوته و چه دراز

نه بآخر بمرد باید باز؟

هم بچنبر گذار خواهد بود

این رسن را اگر چه هست دراز

خواهی اندر عنا و شدّت زی‌

[...]

ناصرخسرو

ای تو را آروزی نعمت و ناز

آز کرده عنان اسپ نیاز

عمرت از تو گریزد از پس آز

تو همی تاز در نشیب و فراز

بر در بخت بد فرود آید

[...]

مسعود سعد سلمان

چند گویی که نشنوندت راز

چند جویی که می نیابی باز

بد مکن خو که طبع گیرد خو

ناز کم کن که آز گردد ناز

از فراز آمدی سبک به نشیب

[...]

مشاهدهٔ ۵ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه