زلف و رخ تو شب است و هم نور
زان حسن و جمال چشم بد دور
با پرتو عارض تو خورشید
چون شمع در آفتاب بی نور
زلف تو به شبروی نبشته
بر صفحه روزگار منشور
رخسار تو در جهان فروزی
ماننده آفتاب مشهور
از روی تو صبح و شام خیزد
وی زلف تو صبح و شام دیجور
انگیخته شام را ز خورشید
آمیخته مشک را به کافور
سر خاک تو شد مده به بادش
دل ملک تو شد بدار معمور
هر صبح که چهره ات نبینم
روزم گذرد چو شام رنجور
ما و چمن و شراب و شاهد
اینست بهشت و کوثر و حور
خاطر نرود به گلبُنانش
آن را که جمال تست منظور
پنهان جلال گشت پیدا
عشقش بنمانده است مستور
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و جذابیت معشوق اشاره دارد. نویسنده توصیفهایی از زلف و چهره معشوق ارائه میدهد و او را به شب و نور خورشید تشبیه میکند. زلف معشوق چون شبروئی در برابر روشنایی روز و چهرهاش مانند خورشید درخشان است. شاعر از دوری و دلتنگی خود از دیدن معشوق میگوید و اینکه زندگی بدون او برایش سخت و رنجآور است. در نهایت بهشتی که از دیدن معشوق به دست میآید را توصیف میکند و عشق را به عنوان چیزی پنهان و با ارزش معرفی میکند.
هوش مصنوعی: موهای تو شبی تیره و چهرهات مانند نوری در دل آن شب است. از زیبایی و جمال تو، چشمهای بد دور هستند.
هوش مصنوعی: پرتو صورت تو آنقدر درخشان است که خورشید در مقایسه با آن همچون شمعی در زیر نور آفتاب بیجوهر میماند.
هوش مصنوعی: زلف تو مانند یک تیرگی زیباست که بر روزگار نقش انداخته است.
هوش مصنوعی: صورت زیبای تو در دنیا همچون آفتاب درخشان و شناخته شده است.
هوش مصنوعی: هر روز و شب از زیبایی تو نور میگیرد و موهای تو همواره در تاریکی دلانگیزی هستند.
هوش مصنوعی: شام را به خاطر تابش خورشید پرهیزکار کرده و بوی مشک را با کافور ترکیب کرده است.
هوش مصنوعی: بر سر خاک تو نباید دل را به باد سپرد، زیرا ملک تو خوب و آباد شده است.
هوش مصنوعی: هر صبح که نتوانم چهرهات را ببینم، روزم به سختی و اندوه میگذرد.
هوش مصنوعی: ما و طبیعت و نوشیدنی و معشوق در کنار هم، اینها همان بهشت و نعمتهای بهشتی هستند.
هوش مصنوعی: خاطره زیبا و خوشایند تو از ذهن نخواهد رفت، هرچند که در میان گلها و زیباییهای دیگر قرار بگیرد.
هوش مصنوعی: عشق او به گونهای زیبا و شگفتآور نمایان شده که دیگر چیزی از آن پنهان نمانده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای یار سرود و آب انگور
نه یار منی به حق والطور
معزول شده است جان ز هرچه
داده است بر آنت دهر منشور
می گوی محال ز آنکه خفته
[...]
از خلد گرفت بوستان نور
پیرایه و جامه یافت از حور
جامه ز حریر و حُلّه دارد
سرمایه ز لعل و درّ منثور
بودند چهار مه درختان
[...]
ای قصر رسالت تو معمور
منشورِ رسالت از تو مشهور
خدّام ترا غلام گشته
کیخسرو کیقباد و فغفور
در جمله کائنات گویند
[...]
دراجهٔ مشتری بدان نور
از راه تو گفته چشم بد دور
نزدیک توام مرا مبین دور
پهلوی منی مباش مهجور
آن کس که بعید شد ز معمار
کی گردد کارهاش معمور
چشمی که ز چشم من طرب یافت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.