در هجر تو زین گونه که بی صبر و سکونم
دادند همه خلق گواهی به جنونم
یاران ز من دل شده پرسند که چونی؟
من بیخودم از خود خبرم نیست که چونم
خواهم که به چنگ آورم آن زلف نگونسار
اینست که یاری ندهد بخت نگونم
بر من گذری کن که به دیدار جمالت
ز اندازه برون است تمنّای درونم
ناخورده یکی جرعه ز سرچشمه نوشَت
چشم تو چرا گشت چنین تشنه به خونم
دل درشکن زلف پریشان تو بستم
زیرا نه قرار است ازین پس نه سکونم
هر ظلم که بتواند و هر جور که باشد
با من کند ایّام که دیوار زبونم
پروانه رخسار چو شمع تو جلال است
چون سوختی از چشم مینداز کنونم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره درد و اندوه شاعر به خاطر دوری از محبوب است. شاعر خود را در حال جنون و بیتابی توصیف میکند و از این میگوید که در میان دوستانش، کسی نمیتواند حال او را درک کند. او آرزوی داشتن موهای محبوبش را دارد و احساس میکند که بخت به او یاری نمیدهد. شاعر به شدت تحت تأثیر زیبایی محبوب است و چشمان او باعث تشنگی و آتش در دلش شدهاند. او میگوید که هیچ آرامش و سکونی برای او وجود ندارد و هر چه بر او میگذرد، نشاندهندهی بیقراری و درد عمیق اوست. در نهایت، او مانند پروانهای است که در پی شمع محبوب میسوزد و این سوزش، او را از محبوبش دور کرده است.
هوش مصنوعی: در دوری تو به این حال و روز هستم که همه مردم شهادت میدهند دیوانه شدهام و هیچ آرامشی ندارم.
هوش مصنوعی: دوستان از من میپرسند حال و احوالم چگونه است؟ اما من آنقدر غرق در خودم هستم که از حال خودم هم خبر ندارم.
هوش مصنوعی: میخواهم آن مویی را به دست بیاورم که مانند غبار افتاده است، اما بخت بدشگون من نمیگذارد که در این کار موفق شوم.
هوش مصنوعی: به من یک نگاهی بکن که تمایل دیدن زیباییات فراتر از خواستههای درونم است.
هوش مصنوعی: چرا چشمان تو اینقدر تشنهی خون من شدهاند، در حالی که هنوز یک قطره از سرچشمهی عشق تو را ننوشیدهام؟
هوش مصنوعی: دل را به خاطر زلف های نامنظم و آشفتهات درهم شگستم، چرا که از این به بعد دیگر نه آرامش خواهم داشت و نه سکون.
هوش مصنوعی: هر گونه ظلم و ستمی که بخواهی میتوانی بر من روا داری، ای روزگار که مرا به دیواری کمطاقت تبدیل کردهای.
هوش مصنوعی: چهرهات ز زیبایی مانند شمع درخشان است و چون به خاطر تو سوختهام، اکنون دیگر نمیتوانم به تو نگاه کنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن کس که از او صبر محال است و سکونم
بگذشت ده انگشت فروبرده به خونم
پرسید که چونی ز غم و درد جدایی
گفتم نه چنانم که توان گفت که چونم
زان گه که مرا روی تو محراب نظر شد
[...]
عشق آمد و پر شد همه بیرون و درونم
در سر همه سودا شد و در دل همه خونم
دیرست که دیوانهام و عاشق و سرمست
اما به خرابی نه بدینسان که کنونم
موئی شدم از بس که بلا بر سرم آمد
[...]
زین گونه چو در مشق جنون حلقه چو نونم
فرداست که سر حلقه ارباب جنونم
بار دلم از کوه فزونست عجب نیست
گر خم شود از بار چنین قد چو نونم
تا بندهٔ مه خود شدم ایام
[...]
آن ترک که غارتگر صبر است و سکونم
گو باز بیا تا که کشی پنجه بخونم
آن روز که زد طاق نهان خانه عشقت
من بار تو بر فرق نهاده چو ستونم
در اوج محبت دو سه بالی بزدم بیش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.