گنجور

 
جلال عضد

دُزدانه در آمد از درم دوش

افکنده کمند زلف بر دوش

بر خاستم و فتادم از پای

چون او بنشست رفتم از هوش

گشتم به نظاره جمالش

حیران و خراب و مست و مدهوش

ای نرگس نیم مست جادوت

آهو بره ای به خواب خرگوش

با این رخ و خال و قد و خد

با این پر و بال و با تن و توش

هرکس که ببیندت به یک ره

ملک دو جهان کند فراموش

با روی تو نوش می شود نیش

وز دست تو نیش می شود نوش

ای دوست مخور غم زمانه

بنشین به مراد و باده می نوش

عاشق به سؤال و دوست فارغ

بلبل به فغان و غنچه خاموش

ای خواجه نصیحتم مفرمای

من پند کسان نمی کنم گوش

در گوش جلال حلقه ای کن

کاو بنده تست حلقه در گوش

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
امیر معزی

آن زلف نگر بر آن بر و دوش

وان خط سیه بر آن بناگوش

هر دو شده پیش ماه و خورشید

مانندهٔ حاجبان سیه‌پوش

بی‌گرمی و بی‌فروغ آتش

[...]

سنایی

در عشق تو ای نگار خاموش

بفزود مرا غمان و شد هوش

من عشق ترا به جان خریدم

تو مهر مرا به یاوه مفروش

هرگز نشود غمت ز یادم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
قوامی رازی

آن خط دمیده بر بناگوش

ماه است ز شب شده زره پوش

درد دل عاشقان بی صبر

رنج تن بی دلان مدهوش

ای روز به روز فتنه باتو

[...]

عطار

ترسا بچهٔ شکر لبم دوش

صد حلقهٔ زلف در بناگوش

صد پیر قوی به حلقه می‌داشت

زان حلقهٔ زلف حلقه در گوش

آمد بر ِمن شراب در دست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه