تا بدو کرده ام تولاّیی
کرده ام از جهان تبرّایی
آنچنان گشته ام بدو مشغول
که ندارم ز خویش پروایی
وز خیال شکنج گیسویش
بازم اندر سَر است سودایی
ساعتی شد که زنده ام بی دوست
همچو من کی بود شکیبایی
چه تمنّا کند دلم چون نیست
خوبتر از رُخش تمنّایی
پرده بگشا ز روی تا بکنند
عاشقان در رخت تماشایی
عقل در وصف حسن روی تو هست
همچو زلف تو بادپیمایی
هست ابروی و عارضت با هم
آفتابی و طاق خضرایی
قطره ای آب داد در چشمم
گوهری در میان دریایی
دل چنان سوزد از خم زلفش
کآتشی در درون شیدایی
تو سخن گوی اگر دهان گم شد
که سخن سر برآرد از جایی
چه کم آید ز لعلت ار بکند
این دل خسته را مداوایی
درّ نظم جلال را امروز
نیستش در زمانه همتایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از حال و هوای عاشقانه و دلتنگی سخن میگوید. شاعر از عشق و وابستگیاش به معشوق مینویسد و اینکه چگونه در فکر و خیال او غرق است. او از درد و شوقی که در دل دارد میگوید و آرزو میکند معشوقش را ببیند. همچنین به زیباییهای ظاهری و باطنی معشوق اشاره میکند و نسبت به نبود او احساس یأس و ناامیدی میکند. در نهایت، شاعر بر این نکته تأکید میکند که هیچکس در زمانهاش به زیبایی و جذابیت معشوقش نمیرسد.
هوش مصنوعی: از زمانی که به او متوجه شدم و پیرویش را برگزیدم، از این دنیا دوری جستهام.
هوش مصنوعی: به قدری به او مشغول و گرفتار شدهام که دیگر به خودم اهمیتی نمیدهم.
هوش مصنوعی: در ذهنم همچنان تصویری از شکنجهای گیسوان او وجود دارد که مرا مشغول و متعجب کرده است.
هوش مصنوعی: مدتی است که بدون دوست زندهام، آیا کسی مثل من میتواند صبوری کند؟
هوش مصنوعی: دل من چه آرزوهایی میتواند داشته باشد، وقتی که هیچچیز بهتر از چهرهی او برای آرزو کردن وجود ندارد.
هوش مصنوعی: پرده را کنار بزن تا عاشقان بتوانند زیبایی تو را تماشا کنند.
هوش مصنوعی: عقل درباره زیبایی چهره تو ناتوان است، همچنان که باد به زلف تو نمیرسد.
هوش مصنوعی: ابرو و صورت زیبا و دلربای تو همچون آفتاب و طاقی به رنگ سبز درخشان است.
هوش مصنوعی: یه قطره آب باعث شد که در چشمانم مثل یک گوهر در وسط دریا، درخششی ایجاد شود.
هوش مصنوعی: دل به قدری از خم زلفش میسوزد که مثل آتشی در درون شیدایی افروخته شده است.
هوش مصنوعی: اگر تو توانایی بیان کلام را از دست بدهی، این سخن همچنان از جایی دیگر به گوش خواهد رسید.
هوش مصنوعی: اگر دل خستهام را با لبخند تو درمان کنند، چه کم از زیباییات خواهد کاست؟
هوش مصنوعی: امروز هیچ چیزی همسطح با زیبایی و شکوه این نظم وجود ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این دو شغل برید و عرض به تو
یافته خرمی و زیبایی
روی این را همه بیفروزی
صدر آن را همه بیارایی
چون پدید آمدی تو بر هر کس
[...]
چند پویی به گرد عالم چند؟
چند کوبی طریق پویایی؟
تا کی از بهر قوت و شهوت نفس
همچو کاسانه مینیاسایی؟
چون بدان شهر جان فرود آیی
زین همه دردسر بیاسایی
خسروا، از کمال دانایی
روی دولت همی بیارایی
گاه مال زمین همی بخشی
گاه فرق فلک همی سایی
حرب جویان نهان شوند از بیم
[...]
این همه چابکیّ و زیبایی
این چنین از کجا همیآیی
چون مه چارده به نیکویی
چون بت آزری به زیبایی
مه نخوانم تو را معاذالله
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.