خوش آن زمان که چو بخت از درم فراز آیی
غمم ز دل ببری چون جمال بنمایی
رهی که بر دل من غم گشود بربندی
دری که بر رخ من بخت بسته بگشایی
مرا تو بخت بلندی از آن ز من دوری
مرا تو عمر عزیزی از آن نمی پایی
نهاده ام تن خود را به خستگی همه عمر
در این امید که روزی به پرسشم آیی
بیا که یک نفس از عمر بیش باقی نیست
اگر تو رنجه شوی عمر من بیفزایی
ولی تو شاه جهانی و ما گدای درت
کجا به حال گدا التفات فرمایی
تو عشوه ای بدهی جان ز خلق بستانی
کرشمه ای بکنی دل ز خلق بربایی
به مجمعی که تو باشی به شمع حاجت نیست
ز نور ز طلعت خویش انجمن بیارایی
به جز شمایل دیوانگان ز ما مطلب
خرد چه کار کند در دماغ سودایی؟
مباد هیچ کسی چون جلال در عالم
اسیر عشق و غریبی و درد تنهایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف حالتی عاشقانه و دغدغههای دل میپردازد. او از بخت خوب و خوشی سخن میگوید که اگر عشق محبوبش با او باشد، غم را از دلش میبرد. شاعر به دوری معشوق اشاره میکند و میگوید که عمرش در انتظار دیدن او سپری شده است. او در زندگی همواره امید داشته که روزی محبوبش به سراغش بیاید. شاعر از احساس کوچکی و حقارت خود در مقابل محبوبش سخن میگوید و به عشق و غم معشوق و تنهایی خود اشاره میکند. در نهایت، او میخواهد عشقش را به گونهای بیان کند که هیچکس دیگری نتواند چنین احساسی را تجربه کند.
هوش مصنوعی: زمانی بسیار خوشایند است که همچون بخت، به سراغم بیایی و غم را از دل من برداری وقتی که زیباییات را نشان بدهی.
هوش مصنوعی: مسیر غمآوری که بر دل من گشودهای، تو میتوانی دری را که بر چهره من شانس و بخت بسته است، باز کنی.
هوش مصنوعی: شما برای من خوشبختی بزرگی هستید، اما از من دور هستید. همچنین شما عمری ارزشمند دارید، اما نمیتوانید آن را به من اختصاص دهید.
هوش مصنوعی: تمام عمرم را با خستگی گذراندهام و تنها به این امید هستم که روزی به سراغم بیایی و جواب سوالهایم را بدهی.
هوش مصنوعی: بیا که زمان زیادی از عمر ما نمانده است؛ اگر تو دچار زحمت و ناراحتی شوی، عمر من بیشتر خواهد شد.
هوش مصنوعی: تو بزرگترین و باارزشترین هستی و ما فقط در حضور تو حقیر و بیارزشیم، چگونه ممکن است به حال کسانی مثل ما توجه کنی؟
هوش مصنوعی: تو با زیبایی و ناز خود دلهای مردم را میربایی و با رفتارت زندگی را از آنها میگیری.
هوش مصنوعی: وقتی تو در جمعی حاضر هستی، نیازی به شمع و روشنایی نیست، چرا که جلوه و زیبایی چهرهات خود به خود جمع را روشن و زیبا میکند.
هوش مصنوعی: غیر از ویژگیهای دیوانگان، عقل و خرد در ذهن فردی که عشقش دیوانهوار است، چه کارایی دارد؟
هوش مصنوعی: هیچ کس نباید مانند جلال در جهان به عشق و تنهایی دچار شود و به غم و اندوه مبتلا گردد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گرفتمت که رسیدی بدانچه میطلبی
گرفتمت که شدی آنچنان که میبایی
نه هر چه یافت کمال از پیش بود نقصان
نه هر چه داد، ستد باز چرخ مینایی؟!
بزلف مشکی، جانا، بچهره دیبایی
چو تو نباشد، دانم، کسی بزیبایی
مرا تو گویی: در هجر من شکیبا شو
کرا بود ز چنین صورتی شکیبایی ؟
زبان ببندی و هر ساعت از حدیث مرا
[...]
بر من آمد دوش آن در چشم بینائی
ز بهر جستن تدبیر رای فردائی
هرآنچه داشت بدل راز پیش من بگشاد
بلی چنین سزد از یکدلی و یکتائی
چه گفت گفت بخواهم شدن ز تو یکچند
[...]
کریم بار خدایا به ما توبه شائی
غریب نیست اگر بر همه ببخشائی
اسیر و عاجز و بیچاره و گنهکاریم
نهاده گوش به امر تو تا چه فرمائی
به درگه تو چه خیزد ز ما و طاعت ما
[...]
بزرگوارا در انتظار بخشش تو
نمانده است مرا طاقت شکیبائی
سه چیز رسم بود شاعران طامع را
نخست مدح و دوم قطعه تقاضائی
اگر بداد سوم شکرا اگر نداد هجا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.