آیا در عهد فرمانت قضا در عین بیکاری
فلک پیش شکوه تو ز سر بنهاد جبّاری
جهان گر نیست گردد، کم نگردد عالم جاهت
چه باشد قطره ای کآن را ز دریایی کم انگاری
سرای دین و دولت را به تیغ تست معموری
بنای ملک و ملّت را ز کلک تست معماری
به هر کاری که روی آری سعادت می شود ضامن
به هر کامی که می جویی ز دولت می دهد یاری
جهانگیری ترا شاید جهانداری ترا زیبد
که مهری در جهانگیری سپهری در جهانداری
شکایت گونه ای می کرد گردون با قضا از تو
که در پیرانه سر زین نوجوان تا کی کشم خواری
قضا گفتش که ملک او راست معذوریم ما هر دو
به هر حکمی که فرماید بباید ساخت ناچاری
کمین شش طاق دربانانت آن قصری ست کاندر وی
فلک هفت آشکوبی کرد و عنصر چار دیواری
جهان صد فخر می آرد که سایه بر وی افکندی
تو را خود عار می آید که نامش بر زبان آری
سعادت بر جبین تست و انجم در طلب پویان
بزرگی در نهاد تست و گردون در طلبکاری
ز سیر کشتی عزم و سکون لنگر جزمت
صبا خاک از گرانجانی زمین باد از سبکساری
سنانت بارها زد طعنه در جان عدو او را
ز گرزت سرزنش در می خورد اکنون به سر باری
ترا جاهی ست کز وی ملک عالم صد یکی باشد
ولی گر راست می پرسی به صد چندین سزاواری
در آن معرض که از هول غریو و کوس در میدان
بگردد مغز مرد پُردل از قانون هشیاری
روان گردانی از خون عدو بحری که از موجش
بسان غنچه گردد تو به تو چون چرخ زنگاری
ز گردی کان زمان خنگ تو از میدان برانگیزد
جهان در دیده خورشید گردد چون شب تاری
فلک آنجا شود از صدمه گرزت امان جویان
قضا آن دم شود در سایه تیغ تو زنهاری
صهیل رخش را آن دم صدای ارغنون دانی
خروش رزم را آن دم نشاط بزم انگاری
اگرچه بس سخن گویند امروز اندرین حضرت
که هر یک شهره شهرند اندر خوب گفتاری
مکن با طور نظم من برابر طرز ایشان را
که نتوان یافت از لادن نسیم مشک تاتاری
چو صد گونه هنر دارم ز شعرم عار می آید
که این فخر کسی باشد که باشد از هنر عاری
کنون با رتبت فضلی که من بر همگنان دارم
تمامت از تو در کارند و من در عین بیکاری
گرم زین گونه بگذاری سعادت باد لطفت را
که نگذارد کزین سان بنده را بیکار بگذاری
تو غدر دهر را مپسند بر من زآنکه نپسندم
که در عهد تو باشد دهر را یارای غدّاری
به صد درد و غم دوران به جان آزرده می دارد
کنون وقت است اگر لطف تو خواهد کرد غمخواری
الا تا رایت خورشید باشد در جهانگیری
به صبح اندر سرافرازی به شام اندر نگونساری
حسودت روز و شب بادا نگونسار و سرآسیمه
تو را بر سروران بادا سرافرازی و سالاری
به نام نیک در عالم بمان از نیکویی بر خود
که نیکی را بود لاشک جزای نیک کرداری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر در وصف عظمت و بیکرانگی یک پادشاه سروده شده و به قدرت و جایگاه او در جهان و قضا اشاره دارد. شاعر گرچه از گرفتاریها و دردهای زندگی سخن میگوید، اما بر این باور است که در سایهی پادشاه، سعادت و خوشبختی فرامیرسد. او تأکید میکند که سرنوشت و قضا در برابر ارادهی پادشاه ناچیز هستند و هر اقدام او به موفقیت منجر خواهد شد. در نهایت، شاعر از پادشاه میخواهد که نیکی و فضیلت را در زندگی خود ادامه دهد که در نهایت به پاداش نیکویی خواهد انجامید.
هوش مصنوعی: آیا در زمانی که تو فرمانروایی، سرنوشت در حالی که هیچ کاری نمیکند، به خاطر شکوه تو از مقام والایش کاسته میشود؟
هوش مصنوعی: اگر جهان نباشد، باز هم اهمیت و جایگاه تو در عالم کمتر نمیشود. تو مانند یک قطرهای هستی که ارزش آن را نمیتوان به خاطر کم بودنش از دریا نادیده گرفت.
هوش مصنوعی: سرای دین و دولت به دست تو محفوظ و پابرجاست و پایههای ملک و ملت را نیز تو با قلم خود استوار میکنی.
هوش مصنوعی: هر کجا که قدم بگذاری، خوشبختی در دنبالش خواهد بود و در هر آرزویی که داشته باشی، نعمت و کمک به تو خواهد رسید.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که برای حکمرانی تو، مناسب است که انباشتی از محبت و مهربانی در دل داشته باشی؛ زیرا کائنات و آسمانها نیز به کسی که در عرصه رهبری است، محبت و بزرگی را تقدیم میکنند.
هوش مصنوعی: آسمان با سرنوشت از تو شکایت می کند که در این سن و سال، هنوز باید این همه ناچیزی و ذلت را تحمل کنم.
هوش مصنوعی: سرنوشت به او گفت که ملک (پادشاه) او را مقصر نمیداند. ما نیز هر دو باید به هر دستوری که صادر کند، اطاعت کنیم؛ چون چارهای جز این نداریم.
هوش مصنوعی: شکوه و زیبایی قصر تو تحت نظر شش دربان است، جایی که آسمان هفت رنگ در آن به تماشا نشسته و عناصر طبیعی در فضایی محفوظ و دلنشین به تلاطم درآمدهاند.
هوش مصنوعی: جهان به خود میبالد که سایه تو بر آن افتاده، ولی خودش از اینکه نامش را بر زبان بیاورد، شرمنده است.
هوش مصنوعی: سعادت و خوشبختی بر پیشانی تو نمایان است و ستارهها به دنبال تو هستند. تو ظرفیت و بزرگی در وجود خود داری و دنیا در جستجوی توست.
هوش مصنوعی: از حرکت کشتی، قصد و آرامش لنگر تو سخن میگوید. وزش نسیم، خاک سنگین زمین را جابهجا میکند و باد به خاطر سبکیاش، آزاد و رها میوزد.
هوش مصنوعی: نیزهات بارها به دشمن طعنه زده و او را شدیداً مورد سرزنش قرار داده، حالا این سرزنش به خودت بر میگردد و دچار مشکل شدهای.
هوش مصنوعی: تو در جایگاهی هستی که از آن، دنیا مانند یکی به نظر میرسد، اما اگر واقعاً بخواهی بدانید، ارزش تو چندین برابر است.
هوش مصنوعی: در آن لحظهای که صدای مهیب و وحشتناک در میدان همهجا را پر کند، فکر و دل مردی شجاع تحت تأثیر قوانین آگاهی قرار میگیرد و دچار اضطراب میشود.
هوش مصنوعی: شما به مانند دریایی هستید که از خون دشمنان پر شده و از امواج آن، به زیبایی غنچهای شکوفا میشوید، درست مانند چرخ که زنگزده است و در جریان تحول قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: زمانی که غبار پراکندهای از وجود تو در فضای زندگی برمیخیزد، دنیا در برابر چشمانت به گونهای تاریک و شبسان میشود که گویا خورشید دیگر نمیتابد.
هوش مصنوعی: آسمان در آنجا به خاطر آسیبهایی که تو به بار میآوری، پناهی برای طلبکاران سرنوشت میشود و در آن لحظه، سایه تیغ تو آنها را محافظت میکند.
هوش مصنوعی: در آن لحظه صدای ساز را میشنوی و حالتی شاداب از جنگ را احساس میکنی، گویی که در یک جشن و بزم هستی.
هوش مصنوعی: امروز در این مکان خیلیها درباره خوبیها و زیباییهای کلام صحبت میکنند و هر یک از آنها در سخنوری به شهرت و شناختهشدگی رسیدهاند.
هوش مصنوعی: با شیوه من مقایسه نکنید، چون نمیتوان مانند آن را از نسیم خوشبو و دلربایی که از مشک تاتاری میآید پیدا کرد.
هوش مصنوعی: من هنرهای گوناگونی دارم و از شعر گفتن خجالت میکشم، زیرا نمیخواهم این برای دیگران بزرگمنشی و فخری به حساب آید، وقتی که آن شخص از هنر بیبهره است.
هوش مصنوعی: اکنون با جایگاه و فضلی که من در مقایسه با دیگران دارم، تمام امور به تو وابسته است و من در حالی که به نظر میرسد بیکارم، در واقع همین چرخش کارها به دست توست.
هوش مصنوعی: اگر بخواهی به این روش خودت را رها کنی، خوشبختی و مهربانیات باعث میشود که دیگران را در حالت بیکاری و نداری رها نکنی.
هوش مصنوعی: بر من بدگمانی زمانه را نکن، زیرا من این را نمیپسندم که زمانه در دوره تو بتواند به خیانت و نیرنگ بپردازد.
هوش مصنوعی: در این زمان که با صد درد و رنج زندگی دست و پنجه نرم میکنم و روح و جانم زخمخورده است، بهتر است که اگر محبت تو شامل حال من شود، به من دلگرمی و همدلی کنی.
هوش مصنوعی: تا هنگامی که خورشید در جهان وجود دارد، در صبح باید سرافراز و در شام نباید دلسرد و ناامید باشی.
هوش مصنوعی: دشمنی که به تو حسد میورزد، همیشه در ناراحتی و پریشانی باشد. اما تو ای عزیز، همیشه در مقام و شان بلند قرار بگیری و سروری کنی.
هوش مصنوعی: با نام خوب در دنیا باقی بمان و از نیکی به خودت بیفزای، زیرا بدون شک نیکوکاری پاداش نیکو به همراه دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
امیرا! تو به هر خوبی و نیکویی سزاواری
ازیرا خوب کرداری چنان چون خوب دیداری
توان گفتن ترا کاندر جهان فردی و بی یاری
به دانایی و بینایی و بیداری و هشیاری
حدیث ملک و کار عالم و شغل جهانداری
[...]
ز بوی باد آزاری ز نقش ابر نیسانی
نه پندارم که با بستان بهشت عدن یاد آری
شده کافور مینائی براغ از صنع یزدانی
شده دینار مرجانی بباغ از فعل داداری
گل و شمشاد دیداری ترنج و نار پنهانی
[...]
زهی کلک تو اندر چشم دولت کحل بیداری
به عونش کرده مدتها جهانداران جهانداری
مجیر دولت و دنیا و اندر دیدهٔ دولت
ز رای تست بینایی ز بخت تست بیداری
جهان مهر و کینت وجه ساز نعمت و محنت
[...]
جهان از برف پر کافور قیصوریست پنداری
بیاور باده روشن که شد روی هوا تاری
نه به زین موسمی باشد ز بهر عیش و میخواری
نه سلطان ارسلان دارد نظیری در جهانداری
تو را تا سر بود برجا کجا داری کله داری
که شمع از بی سری یابد کلاه از نور جباری
سر یک موی سر مفراز و سر در باز و سر بر نه
اگر پیش سر اندازان سزای تن، سری داری
چو بار آمد سر یحیی سرش بر تیرگی ماند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.