بخت برگشت ز من تا تو برفتی ز برم
کی بود باز که چون بخت درآیی ز درم؟
پیش از این یک نفسم بی تو نمی رفت به سر
بعد ازین تا ز فراق تو چه آید به سرم
گفتم احوال دل خویش نگویم با کس
لیکن از بی خبری رفت به عالم خبرم
جان سپر ساخته ام ناوک مژگان ترا
تا همه خلق بدانند که من جان سپرم
بی گل روی تو چون غنچه دلم تنگ آمد
بیم آنست که بر خویش گریبان بدرم
سرو گفتم که به بالای تو ماند امروز
زهره ام نیست کزین شرم به بالا نگرم
دل خود می طلبم باز و یقین می دانم
که من از دست تو گر دل ببرم، جان نبرم
ترک دنیا کنم ار سوی خودم راه دهی
کو سر کوی تو تا من ز جهان در گذرم
تا خیال رخ خوب تو مرا در نظر است
می نیاید به حقیقت دو جهان در نظرم
سخت هجر تو اثر کرد و از آن می ترسم
که در اندوه فراق تو نماند اثرم
به صبوری نتوان کرد مداوای جلال
بِهی ام نیست که هر روز که آید بترم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از فراق معشوق و تأثیر عمیق آن بر دلش مینویسد. او به این نکته اشاره میکند که با رفتن معشوق، بختش هم از او دور شده و دیگر نمیتواند بدون او به زندگی ادامه دهد. دلتنگی و غم فراق به قدری عمیق است که او احساس میکند حتی نمیتواند با کسی دربارهی دلش صحبت کند. او جانش را فدای مژگان زیبای معشوق کرده و به سختی میکوشد تا این محبت را پنهان کند. شاعر از تنگی دلش و ترس از اینکه ممکن است به خود آسیب بزند میگوید و مدام در آرزوی دیدار معشوق است. در انتها، او میگوید که تحمل این دوری برایش غیرممکن است و هر روز با وجود فراق، تیرهتر میشود.
هوش مصنوعی: من شانس و اقبال را از دست دادم، وقتی تو از کنارم رفتی. حالا کی میتواند دوباره شانس را به زندگیام برگرداند، وقتی تو دیگر در کنارم نیستی؟
هوش مصنوعی: قبل از این، بدون تو یک لحظه هم سر نمیکردم، اما حالا نمیدانم بعد از جدایی تو چه بر سرم خواهد آمد.
هوش مصنوعی: گفتم که حال دلم را با کسی بیان نکنم، اما از آنجا که دیگران از حال من بیخبر هستند، حال و احوالم به همهجا رسیده است.
هوش مصنوعی: من برای چشمان تو جانم را به خطر انداختهام تا همه بفهمند که چقدر به تو علاقهمندم.
هوش مصنوعی: بدون زیبایی تو، دل من مثل غنچهای دچار تنگی شده است و نگرانم که بر اثر این حس، به خودم آسیب بزنم.
هوش مصنوعی: سرو را گفتم که امروز به زیبایی تو میماند، اما من به خاطر شرمم نمیتوانم به بالا نگاه کنم.
هوش مصنوعی: میخواهم دوباره دل خود را به دست آورم و خوب میدانم که اگرچه از تو دل ببرم، جانم را از دست نخواهم داد.
هوش مصنوعی: اگر راهی به سمت خودت به من نشان بدهی، از دنیا دست میکشم و به سراغ تو میروم تا از این جهان جدا شوم.
هوش مصنوعی: تا زمانی که تصویر زیبایی تو در ذهنم هست، هیچ چیز دیگری در دنیای واقعی برایم اهمیت ندارد.
هوش مصنوعی: فراق و دوری تو به شدت بر من تاثیر گذاشته و از این میترسم که در درد و اندوه جداییات، اثری از من باقی نماند.
هوش مصنوعی: با صبر و حوصله نمیتوانم به درمان عظمت و شکوه خود بپردازم، زیرا هر روز که میگذرد، احساس میکنم اوضاع بدتر میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای شهی کز همه شاهان چو همی در نگرم
خدمت تست گرامی تر و شایسته ترم
تا همی زنده بوم خدمت تو خواهم کرد
از ره راست گذشتم گر ازین در گذرم
دل من شیفته بر سایه، و جاه و خطرست
[...]
من بیچاره مگر بر رخ آن مه نگرم
که چو در وی نگرم جامه بتن در بدرم
بزبان با سخن او سخن مه نبرم
بر لب او که همی گوید شهد و شکرم
تو دهی بوسه و من خامش بوسه شمرم
[...]
میروم از غم عشق تو چنان بیخبرم
که ندانم به کجا یا به چه اندیشه درم
همچو روی تو همه کار من آراسته بود
وه، که چون موی تو اکنون همه زیر و زبرم
تیغ هجران تو گر زخم چنین خواهد زد
[...]
ای بزرگی که چو من راه مدیحت سپرم
همه بر شارع اقبال بود رهگذرم
مهر و کین تو نهد قاعدۀ کون و فساد
کرد صدباره ازین منهی فکرت خبرم
چون نهد روی بدین گنبد پیروزه نمای
[...]
عمری است که در راه تو پای است سرم
خاک قدمت بدیدگان میسپرم
زان روی کنون آینه روی توم
از دیده تو بروی تو مینگرم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.