گنجور

 
جلال عضد

بخت برگشت ز من تا تو برفتی ز برم

کی بود باز که چون بخت درآیی ز درم؟

پیش از این یک نفسم بی تو نمی رفت به سر

بعد ازین تا ز فراق تو چه آید به سرم

گفتم احوال دل خویش نگویم با کس

لیکن از بی خبری رفت به عالم خبرم

جان سپر ساخته ام ناوک مژگان ترا

تا همه خلق بدانند که من جان سپرم

بی گل روی تو چون غنچه دلم تنگ آمد

بیم آنست که بر خویش گریبان بدرم

سرو گفتم که به بالای تو ماند امروز

زهره ام نیست کزین شرم به بالا نگرم

دل خود می طلبم باز و یقین می دانم

که من از دست تو گر دل ببرم، جان نبرم

ترک دنیا کنم ار سوی خودم راه دهی

کو سر کوی تو تا من ز جهان در گذرم

تا خیال رخ خوب تو مرا در نظر است

می نیاید به حقیقت دو جهان در نظرم

سخت هجر تو اثر کرد و از آن می ترسم

که در اندوه فراق تو نماند اثرم

به صبوری نتوان کرد مداوای جلال

بِهی ام نیست که هر روز که آید بترم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
فرخی سیستانی

ای شهی کز همه شاهان چو همی در نگرم

خدمت تست گرامی تر و شایسته ترم

تا همی زنده بوم خدمت تو خواهم کرد

از ره راست گذشتم گر ازین در گذرم

دل من شیفته بر سایه، و جاه و خطرست

[...]

سوزنی سمرقندی

من بیچاره مگر بر رخ آن مه نگرم

که چو در وی نگرم جامه بتن در بدرم

بزبان با سخن او سخن مه نبرم

بر لب او که همی گوید شهد و شکرم

تو دهی بوسه و من خامش بوسه شمرم

[...]

اثیر اخسیکتی

می‌روم از غم عشق تو چنان بی‌خبرم

که ندانم به کجا یا به چه اندیشه درم

همچو روی تو همه کار من آراسته بود

وه، که چون موی تو اکنون همه زیر و زبرم

تیغ هجران تو گر زخم چنین خواهد زد

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

ای بزرگی که چو من راه مدیحت سپرم

همه بر شارع اقبال بود رهگذرم

مهر و کین تو نهد قاعدۀ کون و فساد

کرد صدباره ازین منهی فکرت خبرم

چون نهد روی بدین گنبد پیروزه نمای

[...]

نجم‌الدین رازی

عمری است که در راه تو پای است سرم

خاک قدمت بدیدگان میسپرم

زان روی کنون آینه روی توم

از دیده تو بروی تو مینگرم

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه