هیهات که نامم به زبان تو برآید
یا همچو تویی را چو منی در نظر آید
گر روز اجل بر سر بالین من آیی
من زنده شوم باز چو عمرم به سرآید
گر کام تو اینست که جانم به لب آری
مقصود من آنست که کام تو برآید
مدهوش شود عاشق اگر چشم تو بیند
مستی که به میخانه رود بی خبر آید
از ساغر سودای تو هر سر که شود مست
زان سان رود از دست که از پای درآید
هر تیر که بر خسته زدی کارگر افتاد
هر آه که مجروح زند کارگر آید
همچون قد و خدّ تو مپندار که در باغ
یک سرو کشید قامت و یک گل به برآید
آن کاو چو جلال است گدای سر کویت
شاهی جهان در نظرش مختصر آید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و آرزوهای عمیق شاعر است. در آن، شاعر اظهار میکند که حتی نامش نیز نباید به زبان معشوق بیاید و از او احساس خجالت دارد. او میگوید اگر روز مرگش نزدیک باشد، دوباره به زندگی برمیگردد تا عشقش را تجربه کند. شاعر به این اشاره دارد که او آماده است جان خود را برای خوشنودی عشقش فدای کند و تأثیر چشمهای معشوقش بر دل عاشقان را به تصویر میکشد. در نهایت، شاعر به بزرگی معشوق اشاره میکند و میگوید که عظمت او حتی شاهی را در نظرش کوچک میکند. این شعر به احساسات عاشقانه، ستایش زیبایی معشوق و عمیقتر شدن روابط عاشقانه میپردازد.
هوش مصنوعی: هرگز نام من بر زبان تو نخواهد آمد و کسی مانند تو نمیتواند من را در نظر بگیرد.
هوش مصنوعی: اگر روزی سرنوشت مرگ به بالین من بیاید، باز هم زنده میشوم، حتی وقتی که عمرم به پایان برسد.
هوش مصنوعی: اگر خواسته تو این است که مرا به آستانه مرگ برسانی، هدف من این است که خواسته تو برآورده شود.
هوش مصنوعی: عاشق وقتی چشم تو را ببیند، چنان رمیده و شگفتزده میشود که مانند کسی که بیخبر و ناآگاه به میخانه میرود، به حالت مستی میافتد.
هوش مصنوعی: هر کسی که از شراب محبت تو مست شود، به گونهای به حال غیرقابل کنترلی در میآید که گویی از پا در میآید و دیگر نمیتواند خود را نگه دارد.
هوش مصنوعی: هر تیر و زخم و بیرحمی که به کسی که از قبل خسته و مجروح است وارد میشود، اثر عمیقتری دارد و دردی بیشتر را به دنبال خواهد داشت.
هوش مصنوعی: شما تصور نکنید که قد و زیبایی شما تنها در میان گلها و درختان باغ محدود است. مانند یک سرو بلند درخت و گلی که در کنار آن است، زیبایی و شکوه شما فراتر از اینهاست.
هوش مصنوعی: کسی که مانند جلال توست، در نظرش حقیقی و سرسختی سلطنت جهان کماهمیت میشود، حتی اگر خود شاه باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر روز مرا عشق نگاری بسر آید
در باز کند ناگه و گستاخ در آید
ور در بدو سه قفل گران سنگ ببندم
ره جوید و چون مورچه از خاک برآید
ور شب کنم از خانه بجای دگر آیم
[...]
هرگه که مرا ز آمدن تو خبر آید
از جان و دلم انده دیرینه برآید
بسیار عنا دیدم در کان گهر من
از بخت همی کانم نزد گهر آید
هر روز من از آمدنت شاد کنم دل
[...]
آخر چو بود عمر همه کام برآید
شب گر چه بود تیره هم آخر سحر آید
هر نکته که از زهر اجل تلختر آید
آن را چو بگوید لب تو چون شکر آید
در چاه زنخدان تو هر جان که وطن ساخت
زود از رسن زلف تو بر چرخ برآید
هین توشه ده از خوشه ابروی ظریفت
[...]
گر صبر کنی ور نکنی موی بناگوش
این دولت ایام نکویی به سر آید
گر دست به جان داشتمی همچو تو بر ریش
نگذاشتمی تا به قیامت که بر آید
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.