تا دستها کمر نکنی بر میان دوست
بوسی به کام دل ندهی بر دهان دوست
دانی حیات کشته شمشیر عشق چیست
سیبی گزیدن از رخ چون بوستان دوست
بر ماجرای خسرو و شیرین قلم کشید
شوری که در میان من است و میان دوست
خصمی که تیر کافرش اندر غزا نکشت
خونش بریخت ابروی همچون کمان دوست
دل رفت و دیده خون شد و جان ضعیف ماند
وآن هم برای آن که کنم جان فشان دوست
روزی به پای مرکب تازی درافتمش
گر کبر و ناز باز نپیچد عنان دوست
هیهات کام من که برآید در این طلب
این بس که نام من برود بر زبان دوست
چون جان سپردنیست به هر صورتی که هست
در کوی عشق خوشتر و بر آستان دوست
با خویشتن همیبرم این شوق تا به خاک
وز خاک سر برآرم و پرسم نشان دوست
فریاد مردمان همه از دست دشمن است
فریاد سعدی از دل نامهربان دوست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از سعدی به عشق و دوستی میپردازد و نشان میدهد که برای رسیدن به محبت واقعی، باید از خودگذشتی و فداکاری کرد. او در این اشعار، به اهمیت ارتباط با دوست، عشق و درد ناشی از جدایی از او اشاره میکند. سعدی بیان میکند که عشق مانند شمشیری است که جان را میبرد و هرچند ممکن است دردناک باشد، اما ارزش این عشق و ارتباط به اندازهای است که انسان حاضر است جانش را فدای آن کند. وی با بیان تصاویری زیبا، عشق را به یک باغ و دوست را به گلی در آن باغ تشبیه میکند و در نهایت، به ناله و فریاد از ناکامی در عشق اشاره دارد.
تا دستان خود را به دور کمر دوست حلقه نکنی و او را در آغوش نگیری، نمی توانی آنچنانکه می خواهی بر دهان دوست بوسه زنی. [ کمر = کمربند / میان = کمر، عضوی از بدن / کام = مراد و آرزو ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
می دانی زندگی کسی که با شمشیر عشق از پای درآید چیست؟ آنکه بوسه ای از چهره مانند بوستان معشوق برگیرد. [ حیات = زندگی / سیب از رخ دوست گزیدن = کنایه از بوسیدن ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
شور و اشتیاقی که بین من و دوست وجود دارد، تأثیر ماجرای خسرو و شیرین را از ذهن مردم زدود و آن را محو ساخت. [ شور = وجد و هیجان، غوغای عشق / قلم کشیدن = کنایه از محو و نابود کردن / شیرین = شاهزادهٔ ارمنی و معشوقهٔ خسرو پرویز است / خسرو = شاهنشاه ایران از سلسلهٔ ساسانیان، پسر و جانشین هرمز چهارم است. او ایران را به چنان شکوه و جلالی رساند که تا آن زمان در دورهٔ ساسانی به خود ندیده بود. داستان عشق او با شیرین، زبانزدِ شاعران و نویسندگان است. ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
دشمنی که با تیر بی رحمانه و ظالمانه اش در جنگ نتوانست عاشق (سعدی) را بکُشد، ابروی کمانی دوست خونش را ریخت. [ کافر = بی رحم و ظالم / غزا = جنگ با دشمن دین ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
دل از کفم به در رفت و شیفته و عاشق شدم. چشمانم در اثر گریه بسیار خونین شد، ولی جان ناتوانم باقی ماند، آن هم برای اینکه در جانفشانی برای دوست به کار رود. [ جان فشاندن = جان را نثار کردن / دل رفتن = کنایه از شیفته و با شوق گشتن / دیده خون شدن = کنایه از اشک خونین ریختن، رنجور گشتن ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
اگر غرور و عشوه گری دوباره موجب روی گرداندن دوست نگردد، روزی خود را به پای اسب تندرو و تازندهٔ او خواهم افکند. [ عنان پیچیدن = کنایه از روی برگرداندن ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
بعید است که من در این طلب به خواست و آرزوی خود نائل آیم، امّا همین کافی است که دوست نام مرا بر زبان جاری سازد. [ هیهات = چه دور است، در زبان فارسی به معنی افسوس به کار می رود / کام = مراد و آرزو / طلب = خواستن، جستجو کردن ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
از آنجا که آدمی به هر روی باید جان بسپارد، پس بهتر است که این جان سپاری در کوی عشق و بر درگاه معشوق باشد. - منبع: شرح غزلهای سعدی
این اشتیاق را با خود تا به گور خواهم برد و به یاری آن از خاک سر بر می آورم و نشان دوست می پرسم. [ خاک = مجازاََ به معنی گور ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
همه مردم از دست دشمن به فریاد آمده اند، امّا فریاد و شکوهٔ سعدی از دل سخت و نامهربان دوست است. - منبع: شرح غزلهای سعدی / دکتر محمدرضا برزگر خالقی / دکتر تورج عقدایی
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ای پیکِ پیخجسته که داری نشانِ دوست
با ما مگو به جز سخنِ دلنشانِ دوست
حال از دهان دوست شنیدن چه خوش بُوَد
یا از دهانِ آن که شنید از دهانِ دوست
ای یارِ آشنا عَلَمِ کاروان کجاست؟
[...]
بگذار تا بمیرم بر آستان دوست
باشد که یاد من برود بر زبان دوست
بر حال عاشقان نکند هیچ رحمتی
آه از دل ستمگر نامهربان دوست
خاک کفش به ملک دو عالم اگر دهند
[...]
یا از زبان دوست شنو داستان دوست
یا از زبان آن که شنید از زبان دوست
باشد کلام دوست مبرا ز هر لغت
هست این لغات مختلف از ترجمان دوست
بیرون بود ز جمله نشانها کزو دهند
[...]
باریکتر چرا نشوم از میان دوست؟
می بایدم گذشت ز تنگ دهان دوست
هر کوچه کهکشانی و هر خانه مشرقی است
از فیض آفتاب ثریا فشان دوست
نتوان به خامه دو زبان حرف دوست گفت
[...]
فکرم دقیق گشت بسی در میان دوست
نه زان میان خبر شد و نه از دهان دوست
رحمی خدای را به من ای باغبان یار
خاشاک چون برون بری از بوستان دوست
حاشا که گنجد آن به قلم یا که بر زبان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۱۰ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.