من صورتی چنین نشنیدم به دلبری
یا رب چه گویمت که چه پاکیزه منظری
سایه ز ما دریغ مدار، ای که می کند
در باغ حسن قدّ بلندت صنوبری
قدّ ترا چو سرو چمن دید سجده کرد
گفتا ز من به یک سر و گردن فزون تری
همسایه توام که تو آثار رحمتی
در سایه توام که تو خورشید انوری
معروف گشته نرگس شوخت به دلبری
مشهور گشته غمزه مستت به ساحری
خلقی به رهگذار تو آورده جان به لب
زنهار از آن زمان، که بیایی و بگذری
زیور مبند بر رخ و رخساره ای چو ماه
ای آفتاب حسن! چه محتاج زیوری
چون صبر و هوش رفت برود، کو دلت جلال
باده ای بریخت پاک و تو در بند ساغری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و دلبری معشوق میپردازد. شاعر به زیبایی و جذابیت معشوق خود اشاره کرده و آن را با تصویرهایی چون سایه، سرو و آفتاب توصیف میکند. او از معشوق میخواهد که سایهاش را از او دریغ نکند و میگوید که معشوق او را به سجده وامیدارد.
شاعر همچنین درباره تأثیر عمیق زیبایی معشوق بر روی دیگران سخن میگوید و تأکید میکند که وقتی معشوق از کنار کسی میگذرد، جانها به لب میآید. هنوز به زیبایی معشوق اشاره دارد و میگوید که او به زیور نیازی ندارد، زیرا خود زیبایی است. در نهایت، شاعر از بیصبر بودن و نیاز به نوشیدن باده در حالتی از عشق و دلبستگی سخن میگوید.
هوش مصنوعی: من هرگز چنین چهره زیبایی را ندیدم، ای خدا! نمیدانم چطور بگویم که این منظره چقدر دلپذیر و پاکیزه است.
هوش مصنوعی: از تو میخواهم که سایهات را از من دریغ نکی، ای کسی که قامت بلند و دلربایت در باغ زیبایی چون درخت کاج است.
هوش مصنوعی: وقتی قدت را مانند سرو در باغ دید، به احترام تو سجده کرد و گفت: من از تو کمتر و پایینتر هستم.
هوش مصنوعی: من همسایه تو هستم و از محبتت بهرهمندم، مانند سایهای که از نور خورشید انوری میتابد.
هوش مصنوعی: نرگس زیبا به خاطر دلبریاش شهرت یافته و چشمان فریبندهات به خاطر جذابیت و سحرشان شناخته شدهاند.
هوش مصنوعی: مردم به خاطر تو و عبورت به شدت نگران و ناراحت هستند، پس از آن زمان بترس که ممکن است بیایی و بیتوجه از کنارشان بگذری.
هوش مصنوعی: بر چهرهات، که به زیبایی ماه میماند، نیازی به زینتهای اضافی نیست ای خورشید زیبایی!
هوش مصنوعی: وقتی صبر و حوشی برای تو باقی نمانده، دل تو به زیبایی و جلال شراب پر شده است، اما تو همچنان در بند یک جرعه هستی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای اَبر بهمنی که به چشم من اندری
تن زن زمانکی و بیاسای و کم گری
این روز و شب گریستن زاروار چیست
نه چون منی غریب و غم عشق برسری
بر حال من گری که بباید گریستن
[...]
برگ گل سپید به مانند عبقری
برگ گل دو رنگ به کردار جعفری
برگ گل مُوَرَّدِ بشکفتهٔ طری
چون روی دلربای من، آن ماه سعتری
پوشیده مشگ ز ابر سیه چرخ چنبری
کافور بر گرفت ز که باد عنبری
از گل زمین شده چو تذروان هندوی
وز ابر آسمان چو پلنگان بربری
از سنگ خاره گشت گلاب و عرق روان
[...]
ای فال گیر کودک فالم ز روی تو
با روشنایی مه و با سعد مشتری
هستت ز نخ بلورین گوی و در آن بلور
پیدا خیال حسن لطیفی و دلبری
دارند صورت پری اندر بلور و تو
[...]
ای پیشکار تخت تو کیوان و مشتری
ای نجم شرق و غرب ترا گشته مشتری
در جرم عقل طبعی و در جسم عدل جان
بر شخص فضل دستی و بر عرض حق سری
اقبال را به همت بهتر طلیعه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.