گنجور

 
جلال عضد

رسید وقت صبوحی بیار ساقی جام

به یاد بزم صبوحی کشان دُرد آشام

به طرفِ باغ برآرای بزم چون فردوس

که باد صبح ز فردوس می دهد پیغام

بر آتش دل ما ریز آبِ چون آتش

که کار سوختگان پخته گردد از می خام

بیار باده که ارباب ذوق را به صبوح

گشایشی نشود جز ز پیر خلوت جام

مقام عشق مگو با خرد که ره نبرد

درون بزمگه خاصّ و عام کالانعام

مقام عالی اگر جویی از خرابی جوی

که ما به کوی خرابات یافتیم مقام

من از ملامت مردم ندارم اندیشه

مراد چون نتوان یافت از ملال و ملام

کسی که کام دل از زمانه می خواهد

همین که باده به کامش رسد رسید به کام

دل جلال به زنجیر عشق دربند است

که کی خلاص شود مرغ بال بسته به دام

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
رودکی

دریغم آید خواندن گزاف وار دو نام

بزرگوار دو نام از گزاف خواندن عام

یکی که خوبان را یکسره نکو خوانند

دگر که: عاشق گویند عاشقان را نام

دریغم آید چون مر تو را نکو خوانند

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از رودکی
کسایی

سرودگوی شد آن مرغک سرودسرای

چو عاشقی که به معشوق خود دهد پیغام

همی چه گوید؟ گوید که: عاشقا، شبگیر

بگیر دست دلارام و سوی باغ خرام

عنصری

امید نیکی و تاج ملوک و صدر کرام

بزرگ خسرو آزادگان و فخر انام

بمین دولت و دولت بدو همیشه عزیز

امین ملت و ملت بدو گرفته نظام

سپهر کلی و جزوی بدو نموده هنر

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از عنصری
ابوسعید ابوالخیر

دریغم آید خواندن گزاف وار دو نام

بزرگوار دو نام از گزاف خواندن عام

یکی که خوبان را یکسره نکو خوانند

دگر که عاشق گویند عاشقان را نام

دریغم آید چون مر ترا نکو خوانند

[...]

فرخی سیستانی

بنفشه زلف من آن سرو قد سیم اندام

بر من آمد وقت سپیده دم به سلام

درست گفتی کز عارضش برآمده بود

گه فرو شدن تیره شب سپیده بام

ز عود هندی پوشیده بر بلور زره

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه