گنجور

 
جلال عضد

بکوش تا دل آزرده ای به دست آری

که اهل دل نپسندند مردم آزاری

چه سود عهده عهدی که می کنی با من

تو عهد می کنی امّا به جا نمی آری

اگر تو یار منی دور شو ز اغیارم

نه دوستی ست که با دشمنان کنی یاری

به دور نرگس مخمور باده پیمایت

ز روزگار برافتاد نام هشیاری

تو حال دوش ز من پرس از آنکه تا به سحر

ترا به خواب گذشت و مرا به بیداری

به ظاهرم نگری سرّ سینه کی دانی

که پاره های دل است این که اشک پنداری

هنوز با همه سختی امید می دارم

که هم به روز مبدّل شود شب تاری

اگرچه بر سر خاکم نشانده ای سهل است

امید هست که بازم ز خاک برداری

بیا که در قدمت جان دهم به آسانی

که در فراق تو جان می دهم به دشواری

جلال! زور و زر و زاری است چاره وصل

چو زور و زر نبود چاره نیست جز زاری

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
قطران تبریزی

مرا به ناله و زاری همی‌بیازاری

جفای تو بکشم زانکه بس سزاواری

تو را به جان و تن خویشتن خریدارم

مرا به قول بداندیش می‌بیازاری

به جان شیرین مهر تو را خریدارم

[...]

امیر معزی

نبود چون تو مَلِک در جهان جهانداری

نیافرید خدای جهان تو را یاری

خجسته آمد دیدار تو به عالم بر

خدایگان چو تو باید خجسته دیداری

تو راست مُلک و سزاوار آن تویی به یقین

[...]

وطواط

ز عشقت ای عمل غمزهٔ تو خون خواری

بسی کشید تن مستمند من خواری

مراست عیش دژم تا شدی ز دست آسان

چگونه عیشی؟ با صد هزار دشواری

بدان دو چشم دژم عیش من دژم خواهی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از وطواط
عین‌القضات همدانی

در آی جانا با من به کار اگر یاری

وگرنه رو به سلامت که بر سر کاری

نه همرهی تو مرا راه خویش گیر و برو

تو را سلامت بادا مرا نگوساری

مرا به خانهٔ خمار بر بدو بسپار

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

اگر مدیحت گویم نیابم از تو عطا

وگر نگویمت از من همی بیازاری

اگرت گویم بخل واگر نگویم خشم

چه عادتست که تو میرخواره زن داری

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جمال‌الدین عبدالرزاق
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه