بکوش تا دل آزرده ای به دست آری
که اهل دل نپسندند مردم آزاری
چه سود عهده عهدی که می کنی با من
تو عهد می کنی امّا به جا نمی آری
اگر تو یار منی دور شو ز اغیارم
نه دوستی ست که با دشمنان کنی یاری
به دور نرگس مخمور باده پیمایت
ز روزگار برافتاد نام هشیاری
تو حال دوش ز من پرس از آنکه تا به سحر
ترا به خواب گذشت و مرا به بیداری
به ظاهرم نگری سرّ سینه کی دانی
که پاره های دل است این که اشک پنداری
هنوز با همه سختی امید می دارم
که هم به روز مبدّل شود شب تاری
اگرچه بر سر خاکم نشانده ای سهل است
امید هست که بازم ز خاک برداری
بیا که در قدمت جان دهم به آسانی
که در فراق تو جان می دهم به دشواری
جلال! زور و زر و زاری است چاره وصل
چو زور و زر نبود چاره نیست جز زاری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به بیان احساسات عمیق خود نسبت به عشق و دوستی میپردازد. او از دوستش میخواهد که با دشمنانش ارتباطی نداشته باشد و به او وفادار باشد. شاعر به دل آزردگی و رنج خودش اشاره میکند و از یار خود انتظار دارد که در زمانهای سختی کنارش باشد. او امیدوار است که روزی شرایط بهتر شود و حتی با وجود سختیها، امیدش را از دست نمیدهد. در پایان، شاعر به این نکته اشاره میکند که تنها راه برای وصال، کنار گذاشتن زر و زور و پذیرش زاری است.
هوش مصنوعی: سعی کن دل کسی را بشکنی و آزار نرسانی، زیرا افرادی که به عمق احساسات اهمیت میدهند، هرگز نپسندند که دیگران را مورد آزار قرار دهی.
هوش مصنوعی: عهدی که با من میبندی هیچ سودی ندارد، چون تو به وعدهات عمل نمیکنی.
هوش مصنوعی: اگر تو دوست من هستی، پس باید از دیگران فاصله بگیری؛ چرا که دوستی که با دشمنانش همکاری کند، واقعی نیست.
هوش مصنوعی: در دایرهی زیبایی و مستی وجود تو، زمان به گونهای سپری شده که دیگر نشانی از هشیاری و هوشیاری باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: تو شب گذشته از حال من بپرس، چون تا سحر خواب به چشمان تو نیامد، اما من بیدار ماندم.
هوش مصنوعی: اگر به ظاهر من نگاه کنی، نمیدانی که در درونم چه رازهایی نهفته است. این اشکی که میبینی، تنها پر درد و رنج دل من است.
هوش مصنوعی: با اینکه شرایط سختی را تجربه میکنم، هنوز امید دارم که این شب تاریک به روزی روشن بدل شود.
هوش مصنوعی: اگرچه مرا بر سر خاک گذاشتهای، اشکالی ندارد؛ هنوز امیدوارم که دوباره مرا از خاک بلند کنی.
هوش مصنوعی: بیایید، که برای شما به سادگی جانم را فدای شما میکنم، در حالی که برای دوری از شما جانم را با سختی میدهم.
هوش مصنوعی: جلال! برای رسیدن به وصل، هیچگونه تلاشی با قدرت یا ثروت کافی نیست و اگر این دو را نداشته باشی، جز اندوه و گریه چارهای نخواهی داشت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا به ناله و زاری همیبیازاری
جفای تو بکشم زانکه بس سزاواری
تو را به جان و تن خویشتن خریدارم
مرا به قول بداندیش میبیازاری
به جان شیرین مهر تو را خریدارم
[...]
نبود چون تو مَلِک در جهان جهانداری
نیافرید خدای جهان تو را یاری
خجسته آمد دیدار تو به عالم بر
خدایگان چو تو باید خجسته دیداری
تو راست مُلک و سزاوار آن تویی به یقین
[...]
ز عشقت ای عمل غمزهٔ تو خون خواری
بسی کشید تن مستمند من خواری
مراست عیش دژم تا شدی ز دست آسان
چگونه عیشی؟ با صد هزار دشواری
بدان دو چشم دژم عیش من دژم خواهی
[...]
در آی جانا با من به کار اگر یاری
وگرنه رو به سلامت که بر سر کاری
نه همرهی تو مرا راه خویش گیر و برو
تو را سلامت بادا مرا نگوساری
مرا به خانهٔ خمار بر بدو بسپار
[...]
اگر مدیحت گویم نیابم از تو عطا
وگر نگویمت از من همی بیازاری
اگرت گویم بخل واگر نگویم خشم
چه عادتست که تو میرخواره زن داری
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.