در این بخش شعرهایی را فهرست کردهایم که در آنها سیف فرغانی مصرع یا بیتی از سعدی را عیناً نقل قول کرده است:
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴ :: سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵
سیف فرغانی (بیت ۱۱): ز بهر تاج وصال تو سیف فرغانی - (شب فراق نخواهد دواج دیبا را)
سعدی (بیت ۱): شب فراق نخواهم دَواج دیبا را - که شب، دراز بُوَد خوابگاه تنها را
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶ :: سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷
سیف فرغانی (بیت ۱۴): سعدی مگر چو من بود آنگه که این غزل گفت - «مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا»
سعدی (بیت ۱): مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا - گر تو شکیب داری طاقت نماند ما را
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰ :: سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲
سیف فرغانی (بیت ۱۰): سیف فرغانی برو تصدیق سعدی کن که گفت - «من بدین خوبی و زیبایی ندیدم روی را»
سعدی (بیت ۱): من بدین خوبی و زیبایی ندیدم روی را - وین دلاویزی و دلبندی نباشد موی را
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳ :: سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۰
سیف فرغانی (بیت ۱۲): ای رفته از بر ما ما گفته همچو سعدی - «خوش میروی به تنها تنها فدای جانت»
سعدی (بیت ۱): خوش میروی به تنها تنها فدای جانت - مدهوش میگذاری یاران مهربانت
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶ :: سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵
سیف فرغانی (بیت ۱۰): روی بنمای و مپندار که من چون سعدی - «دوست دارم که بپوشی رخ همچون قمرت »
سعدی (بیت ۱): دوست دارم که بپوشی رخ همچون قمرت - تا چو خورشید نبینند به هر بام و درت
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۹ :: سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹
سیف فرغانی (بیت ۱۲): سعدی از قدر تو غافل بود آن ساعت که گفت - (این تویی یا سرو بستانی برفتار آمدست)
سعدی (بیت ۱): آن تویی یا سرو بستانی به رفتار آمدهست - یا ملک در صورت مردم به گفتار آمدهست
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۵ :: سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۱
سیف فرغانی (بیت ۵): گر من از عشق تو دیوانه شوم باکی نیست - که چو من شیفته در کوی تو بسیاری هست
سعدی (بیت ۶): نه منِ خام طمع عشق تو میورزم و بس - که چو منْ سوخته در خیلِ تو بسیاری هست
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۵ :: سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۱
سیف فرغانی (بیت ۱۰): گر بگویم که مرا یار تویی بشنو، لیک - «مشنو ای دوست که بعد از تو مرا یاری هست»
سعدی (بیت ۱): مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست - یا شب و روز بجز فکر توام کاری هست
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۹ :: سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۷
سیف فرغانی (بیت ۱۳): چون مدد از غیر نبود صبر کن تا حل شود - «ای که گفتی هیچ مشکل چون فراق یار نیست»
سعدی (بیت ۱): ای که گفتی هیچ مشکل چون فراق یار نیست - گر امید وصل باشد همچنان دشوار نیست
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴ :: سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۵
سیف فرغانی (بیت ۲): دور کن پرده ز رخسار و رقیب از پهلو - که مرا طاقت نادیدن دیدار تو نیست
سعدی (بیت ۹): به جمال تو که دیدار ز من بازمگیر - که مرا طاقت نادیدن دیدار تو نیست
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷ :: سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۰
سیف فرغانی (بیت ۶): گفتی از اهل زمان نیست وفایی کس را - بنده را هست ولیکن چو تو فرمایی نیست
سعدی (بیت ۱۰): گفته بودی همه زرقند و فریبند و فسوس - سعدی آن نیست ولیکن چو تو فرمایی هست
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۵ :: سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴
سیف فرغانی (بیت ۳): بیبهره ز دولت غم تو - از محنت ما خبر ندارد
سعدی (بیت ۱۰): از ورطه ما خبر ندارد - آسوده که بر کنار دریاست
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۸ :: سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۴
سیف فرغانی (بیت ۶): چون دامن تو گیرد در پای تو چه ریزد - بیچارهای که جانش در آستین نباشد
سعدی (بیت ۹): عشقش حرام بادا بر یار سروبالا - تردامنی که جانش در آستین نباشد
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۰ :: سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳
سیف فرغانی (بیت ۷): آمن از فتنهٔ حسن تو درین دوران نیست - مگر آن کس که به شهر آید و غافل برود
سعدی (بیت ۸): کس ندانم که در این شهر گرفتار تو نیست - مگر آن کس که به شهر آید و غافل برود
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۶ :: سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۷
سیف فرغانی (بیت ۱۴): چو سعدی سیف فرغانی مدام از شوق می گوید - (نه چندان آرزو مندم که وصفش در بیان آید)
سعدی (بیت ۱): نه چندان آرزومندم که وصفش در بیان آید - و گر صد نامه بنویسم حکایت بیش از آن آید
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۹ :: سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۸
سیف فرغانی (بیت ۱۵): سیف فرغانی چو سعدی شاید ار گوید بدوست - (فتنه ام بر زلف وبالای تو ای بدر منیر)
سعدی (بیت ۱): فتنهام بر زلف و بالای تو ای بدر منیر - قامت است آن یا قیامت عنبر است آن یا عبیر
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۲ :: سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۱
سیف فرغانی (بیت ۱۶): کآفرین میکنند بر سخنت - شکر از مصر و سعدی از شیراز
سعدی (بیت ۱۳): هر متاعی ز معدنی خیزد - شکر از مصر و سعدی از شیراز
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۲ :: سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۶
سیف فرغانی (بیت ۹): سیف اگر ز بهر تو مال فدا کند، مرا - «دست به جان نمیرسد تا به تو برفشانمش»
سعدی (بیت ۱): دست به جان نمیرسد تا به تو برفشانمش - بر که توان نهاد دل تا ز تو واستانمش
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۳ :: سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۷
سیف فرغانی (بیت ۷): وصل و هجر دوست میکوشند هر یک تا کنند - دست او در گردنم یا خون من در گردنش
سعدی (بیت ۲): تا چه خواهد کرد با من دور گیتی زین دو کار - دست او در گردنم یا خون من در گردنش
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۵ :: سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۸
سیف فرغانی (بیت ۱۱): کجا رسم زلب او ببوسه یی چو دمی - (رها نمی کند ایام درکنار منش)
سعدی (بیت ۱): رها نمیکند ایام در کنار منش - که داد خود بستانم به بوسه از دهنش
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۳ :: سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۱
سیف فرغانی (بیت ۱۲): بسان سعدی راضی است سیف فرغانی - گرش قبول کنی ور برانی از بر خویش
سعدی (بیت ۱): گرم قبول کنی ور برانی از بر خویش - نگردم از تو و گر خود فدا کنم سر خویش
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۲ :: سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۸
سیف فرغانی (بیت ۱۲): سیف فرغانی هر روز چو سعدی گوید - این منم بی تو که پروای تماشا دارم
سعدی (بیت ۱): منم این بی تو که پروای تماشا دارم - کافرم گر دل باغ و سر صحرا دارم
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۴ :: سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۲
سیف فرغانی (بیت ۹): چون سعدی از روی وفا میگویم ای کان صفا - من دوست میدارم جفا کز دست جانان میبرم
سعدی (بیت ۱): من دوست میدارم جفا کز دست جانان میبرم - طاقت نمیدارم ولی افتان و خیزان میبرم
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۵ :: سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۳
سیف فرغانی (بیت ۱۱): ور میسر نشود دیدن رویت چه کنم - «میروم وز سر حسرت به قفا مینگرم»
سعدی (بیت ۱): میروم وز سر حسرت به قفا مینگرم - خبر از پای ندارم که زمین میسپرم
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۶ :: سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۵
سیف فرغانی (بیت ۱۱): دل زنده به عشق تست غم نیست - گر من ز محبتت بمیرم
سعدی (بیت ۱): گر من ز محبتت بمیرم - دامن به قیامتت بگیرم
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۳ :: سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۳
سیف فرغانی (بیت ۱۱): چنان افتادهٔ عشقت شدم جانا که چون سعدی - «ز دستم بر نمیآید که یک دم بی تو بنشینم»
سعدی (بیت ۱): ز دستم بر نمیخیزد که یک دم بی تو بنشینم - بجز رویت نمیخواهم که روی هیچ کس بینم
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۱ :: سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۰
سیف فرغانی (بیت ۱۳): ای عقل در غم او یکدم مراچو سعدی - (بگذار تا بگریم چون ابر نوبهاران)
سعدی (بیت ۱): بگذار تا بگرییم چون ابر در بهاران - کز سنگ گریه خیزد روز وداع یاران
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۵ :: سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۵
سیف فرغانی (بیت ۹): ز افغان سیف ای جان شبها میان کویت - «خفته خبر ندارد سر بر کنار جانان»
سعدی (بیت ۱): خفته خبر ندارد سر بر کنار جانان - کاین شب دراز باشد بر چشم پاسبانان
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۵ :: سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۹
سیف فرغانی (بیت ۱۴): از آن ساعت که تیر غمزه خوردم - من از دست کمانداران ابرو،
سعدی (بیت ۱): من از دست کمانداران ابرو - نمییارم گذر کردن به هر سو
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۸ :: سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۵
سیف فرغانی (بیت ۱۳): در شگفتم تا چو سعدی عارفی چون گویدت - کای طراوت برده از فردوس اعلی روی تو
سعدی (بیت ۱): ای طراوت برده از فردوس اعلی روی تو - نادر است اندر نگارستان دنیی روی تو
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۰ :: سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۳
سیف فرغانی (بیت ۱۳): چون روا باشد که سعدی گویدت - «سرو بستانی تو یا مه یا پری»
سعدی (بیت ۱): سرو بستانی تو یا مه یا پری - یا ملک یا دفتر صورتگری
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۴ :: سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۹
سیف فرغانی (بیت ۱۱): هر جا که سیف باشد بستان اوست رویش - «چون است حال بستان ای باد نوبهاری»
سعدی (بیت ۱): چون است حال بستان ای باد نوبهاری - کز بلبلان برآمد فریاد بیقراری
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۹ :: سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۹
سیف فرغانی (بیت ۱۱): چو دوست گفت سخن، گفت سیف فرغانی - حدیث یا شکر است آن که در دهان داری
سعدی (بیت ۱): حدیث یا شکرست آن که در دهان داری - دوم به لطف نگویم که در جهان داری
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۳ :: سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۴
سیف فرغانی (بیت ۱۲): سعدی زنده دل از بهر تو حق بود که گفت - (هرگز آن دل بنمیرد که تو جانش باشی)
سعدی (بیت ۱): هرگز آن دل بنمیرد که تو جانش باشی - نیکبخت آن که تو در هر دو جهانش باشی
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۶ :: سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۹
سیف فرغانی (بیت ۱۵): گرم از در فراز آیی بیا ای جان که چون سعدی - «برآنم گر تو بازآیی که در پایت کشم جانی »
سعدی (بیت ۱): بر آنم گر تو باز آیی که در پایت کنم جانی - و زین کمتر نشاید کرد در پای تو قربانی
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۰ :: سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۱
سیف فرغانی (بیت ۱۳): چو جنت دایم اندر وی همه رحمت فراز آید - «تو از هر در که بازآیی بدین خوبی و زیبایی»
سعدی (بیت ۱): تو از هر در که بازآیی بدین خوبی و زیبایی - دری باشد که از رحمت به روی خلق بگشایی
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۳۸ :: سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶
سیف فرغانی (بیت ۱۹): گر درم داری با خلق کرم کن زیرا - «شرف نفس به جودست و کرامت به سجود»
سعدی (بیت ۱): شرف نفس به جودست و کرامت به سجود - هر که این هر دو ندارد عدمش به که وجود
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵۴ :: سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۴
سیف فرغانی (بیت ۵۹): ما یوسف خود نمیفروشیم - تو جان عزیز خود نگهدار
سعدی (بیت ۱۲): ما یوسف خود نمیفروشیم - تو سیم سیاه خود نگه دار
در این بخش مجموعه شعرهایی از دو شاعر را که توأماً هموزن و همقافیه هستند در گروههای مجزا فهرست کردهایم:
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴:چنان به وصل تو میلیست خاطر ما را - که دل به صحبت یوسف کشد زلیخا را
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴:اگر تو فارغی از حال دوستان یارا - فراغت از تو میسّر نمیشود ما را
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵:شب فراق نخواهم دَواج دیبا را - که شب، دراز بُوَد خوابگاه تنها را
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۳:سپاس دار خدای لطیف دانا را - که لطف کرد و به هم برگماشت اعدا را
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۴ - ظاهرا در ستایش صاحب دیوان است:سخن به ذکر تو آراستن مراد آنست - که پیش اهل هنر منصبی بود ما را
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶:رفتی و دل ربودی یک شهر مبتلا را - تا کی کنیم بی تو صبری که نیست ما را
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷:کی بنگرد برحمت چشم خوش تو ما را - نرگس همی نیارد اندر نظر گیا را
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷:مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا - گر تو شکیب داری طاقت نمانْد ما را
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴:ای بچشم دل ندیده روی یار خویش را - کرده ای بی عشق ضایع روزگار خویش را
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳:وه که گر من بازبینم روی یار خویش را - تا قیامت شکر گویم کردگار خویش را
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱:در دل عاشق اگر قدر بود جانان را - نظر آنست که در چشم نیارد جان را
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷:چه کند بنده که گردن ننهد فرمان را - چه کند گوی که عاجز نشود چوگان را
سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:ای که انکار کنی عالم درویشان را - تو ندانی که چه سودا و سر است ایشان را
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵:پیغام روی تو چو ببردند ماه را - مه گفت من رعیتم آن پادشاه را
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶:پیغام روی تو چو ببردند ماه (را) - مه گفت من رعیتم آن پادشاه را
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳ - در ستایش اتابک مظفرالدین سلجوقشاه:آن روی بین که حسن بپوشید ماه را - وآن دام زلف و دانهٔ خال سیاه را
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰:عاشق روی توام از من مپوش آن روی را - پرده بردار از رخ و بر رو میفگن موی را
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲:من بدین خوبی و زیبایی ندیدم روی را - وین دلآویزی و دلبندی نباشد موی را
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲:ای سعادت زپی زینت و زیبایی را - بافته بر قد تو کسوت رعنایی را
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰:لاابالی چه کند دفتر دانایی را - طاقت وعظ نباشد سر سودایی را
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵:ای کرده به عشق تو دل پرورش جانها - گردون چو رخت ماهی نادیده به دورانها
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴:وقتی دل سودایی، میرفت به بستانها - بیخویشتنم کردی، بوی گل و ریحانها
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶:ما را دلیست سوخته آتش طلب - آتش که دید پرتو او آب را سبب
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۱:دانی چه گفتهاند بنی عوف در عرب - نسل بریده به که موالید بیادب
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸:ای خجل از روی خوبت آفتاب - روز من بی تو شبی بی ماهتاب
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷:ماهرویا! روی خوب از من متاب - بیخطا کشتن چه میبینی صواب
سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴:غافلند از زندگی مستان خواب - زندگانی چیست مستی از شراب
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲:ای گلستان حسن ترا بنده عندلیب - درد مراست نرگس بیمار تو طبیب
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴ - در وداع شاه جهان سعد بن ابیبکر:رفتی و صدهزار دلت دست در رِکیب - ای جان اهل دل که تواند ز جان شکیب؟
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳:طوطی خجل فرو ماند از بلبل زبانت - مجلس پر از شکر شد از پسته دهانت
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۰:خوش میروی به تنها، تنها فدای جانت - مدهوش میگذاری یاران مهربانت
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵:چو حسن روی تو آوازه در جهان انداخت - هوای عشق تو در جان بی دلان انداخت
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱:چه فتنه بود که حسن تو در جهان انداخت - که یک دم از تو نظر بر نمیتوان انداخت
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶:ای که شاهان جهانند گدایان درت - پادشاهست گدایی که بیابد نظرت
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵:دوست دارم که بپوشی رخ همچون قمرت - تا چو خورشید نبینند به هر بام و درت
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷:دلم بربود دوش آن نرگس مست - اگر دستم نگیری رفتم از دست
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲:نشاید گفتن آنکس را دلی هست - که ندهد بر چنین صورت دل از دست
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۴:مرا گویند با دشمن برآویز - گرت چالاکی و مردانگی هست
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸:ای که لبت منبع آب بقاست - درد تو بیماری دلرا دواست
سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۷:معده چو کج گشت و شکمدرد خاست - سود ندارد همه اسباب، راست
سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۳ - رسالهٔ نصیحة الملوک [۷۶-۱۵۱]:دادگر اندر دو جهان پادشاست - ورنه هم آنجا و هم اینجا گداست
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۷:گرمرا زلفت اوفتد در دست - نکنم کوته ازتو دیگر دست
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۲:پدرم بندهٔ قدیم تو بود - عمر در بندگی به سر بردست
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۹:عاشق اینجا از برای دیدن یار آمدهست - بلبل شوریده بهر گل به گلزار آمدهست
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹:آن تویی یا سرو بستانی به رفتار آمدهست - یا ملک در صورت مردم به گفتار آمدهست
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲:هان ای نسیم صبح که بویت معطرست - همراه با تو خاک سر کوی دلبرست
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴:این بوی روحپرور از آن خوی دلبر است - وین آب زندگانی از آن حوض کوثر است
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۳:در چشمت ار حقیر بود صورت فقیر - کوته نظر مباش که در سنگ گوهرست
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶:یار من خسرو خوبان ولبش شیرینست - خبرش نیست که فرهاد وی این مسکینست
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۷:گر کسی سرو شنیدهست که رفتهست این است - یا صنوبر که بناگوش و برش سیمین است
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۱:آفتاب حسن را برج شرف شد روی دوست - سایه دولت خوهی بیرون مباش از کوی دوست
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۳:عاشقانرا می دهد دایم نشان از روی دوست - گل که هر سالی بمردم می رساند بوی دوست
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۷:صبحدم خاکی به صحرا برد باد از کوی دوست - بوستان در عنبر سارا گرفت از بوی دوست
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲:ماه دو هفته را نبود نور روی دوست - باغ شکفته را نبود رنگ و بوی دوست
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۶:شادی به روزگار گدایان کوی دوست - بر خاک ره نشسته به امید روی دوست
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۴:ترا من دوست دارم تا جهان هست - همه نام تو گویم تا زبان هست
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۸:مرا خود با تو چیزی در میان هست - و گر نه روی زیبا در جهان هست
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۵:همچو من وصل ترا هیچ سزاواری هست - یا چو من هجر ترا هیچ گرفتاری هست
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۱:مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست - یا شب و روز به جز فکر توأم کاری هست
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۹:در سمن با آن طراوت حسن این رخسار نیست - در شکر با آن حلاوت ذوق این گفتار نیست
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰:دل زمن برد آنکه جان را نزد او مقدارنیست - یک جهان عشاق را دل برده ودلدار نیست
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۷:ای که گفتی هیچ مشکل چون فراق یار نیست - گر امید وصل باشد همچنان دشوار نیست
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴:کیست کاندر دو جهان عاشق دیدار تو نیست - کو کسی کو بدل و دیده خریدار تو نیست
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۵:کس ندانم که در این شهر گرفتار تو نیست - هیچ بازار چنین گرم که بازار تو نیست
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸:گشت روی زمین چو صحن بهشت - از رخ خوب یار حور سرشت
سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایتِ شمارهٔ ۱۲:گر تَتَر بُکشَد این مخنّث را - تتری را دگر نباید کُشت
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳:دل حظ خویشتن ز رخ یار برگرفت - دیده نصیب خویش ز دیدار بر گرفت
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۰:چشمت چو تیغ غمزه خونخوار برگرفت - با عقل و هوش خلق به پیکار برگرفت
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۴:ای چو انجم جیش حسنت بی عدد - ماه از روی تو می خواهد مدد
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۵:ای زروی تو مه و خور را مدد - از ازل دوران حسنت تا ابد
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۶۰:عام نادان پریشان روزگار - به ز دانشمند ناپرهیزگار
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۴:نگارا دل همیخواهد که عشقت را نهان دارد - ولیکن اشک را نطق است و رنگ رو زبان دارد
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۰:غلام آن سبکروحم که با من سر گران دارد - جوابش تلخ و پنداری شکر زیر زبان دارد
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۳۰:تواضع گرچه محبوبست و فضل بیکران دارد - نباید کرد بیش از حد که هیبت را زیان دارد
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۷:بگو بدانکه چون من عشق یار من دارد - که پادشاهی خوبان نگار من دارد
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۱:مگر نسیم سحر بوی یار من دارد - که راحت دل امیدوار من دارد
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۰:تویی که زلف و رخت رو بکفر و دین دارد - که هر دوتا با بد رنگ آن و این دارد
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۵۸:تو خود جفا نکنی بیگناه بر بنده - وگر کنی سر تسلیم بر زمین دارد
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۳:اندرین شهر دلم سرو روانی دارد - که ز شکر سخن از پسته دهانی دارد
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۴:خرم آن جان که برویت نگرانی دارد - وز هوای تو دلش گنج نهانی دارد
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۴:آن شکرخنده که پرنوش دهانی دارد - نه دل من که دل خلق جهانی دارد
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۶:دل برد از من دلبری کآرام دلها میبرد - خواب و قرار عاشقان زآن روی زیبا میبرد
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۶:آن کیست کاندر رفتنش صبر از دل ما میبرد - ترک از خراسان آمدست از پارس یغما میبرد
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۴:عشق تو مرا ز من برآورد - بردم ز خود و ز تن درآورد
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۱:باد آمد و بوی عنبر آورد - بادام شکوفه بر سر آورد
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۷:بدل چه پند دهم تا دل از تو برگیرد - بجان چه چاره کنم تا رهی دگر گیرد
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۳:کدام چاره سگالم که با تو درگیرد - کجا روم که دل من دل از تو برگیرد
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۸:از خرگه تن من دل خیمه زآن برون زد - کز عشق لشکر آمد بر ملک اندرون زد
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۶:بگذشت و بازم آتش در خرمن سکون زد - دریای آتشینم در دیده موج خون زد
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۶:سعادت دل دهد آنرا که چون تو دلستان باشد - نمیرد تا ابد آنکس که او را چون تو جان باشد
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۶:سرِ جانان ندارد هر که او را خوفِ جان باشد - به جان گر صحبت جانان برآید رایگان باشد
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۳۱:نه هر بیرون که بپسندی درونش همچنان باشد - بسا حلوای صابونی که زهرش در میان باشد
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۸:این حسن و آن لطافت در حور عین نباشد - وین لطف و آن حلاوت در ترک چین نباشد
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۴:گر گویمت که سروی سرو این چنین نباشد - ور گویمت که ماهی مه بر زمین نباشد
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۷:آخر ای سرو قد سیب زنخدان تا چند - دل بیمار من از درد تو نالان تا چند
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۷:آخر ای سنگدل سیم زنخدان تا چند - تو ز ما فارغ و ما از تو پریشان تا چند
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۰:مه و خورشید اگرچه رخ نیکو دارند - پیش آن روی نکو صورت بر دیوارند
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۹:پیش رویت دگران صورت بر دیوارند - نه چنین صورت و معنی که تو داری دارند
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۱:دلبر من که همه مهر جمالش دارند - هست چون آیت رحمت که بفالش دارند
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۰:شاید این طلعت میمون که به فالش دارند - در دل اندیشه و در دیده خیالش دارند
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۳:آنچه عشقت با دل ما میکند - موج در اطراف دریا میکند
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۱:میل بین کان سروبالا میکند - سرو بین کاهنگ صحرا میکند
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۶:گر جمله شهر صورت و روی نکو بود - کو صورتی که این همه معنی درو بود
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۹:ناچار هر که صاحب روی نکو بود - هر جا که بگذرد همه چشمی در او بود
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۰:مشکل است این که کسی را به کسی دل برود - مهرش آسان به درون آید و مشکل برود
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳:گفتمش سیر ببینم مگر از دل برود - وآن چنان پای گرفتهست که مشکل برود
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۳:از نظرت روی ما ماه منور شود - وز قدمت کوی ما معدن گوهر شود
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۹:آنکه مرا آرزوست دیر میسر شود - وینچه مرا در سرست عمر در این سر شود
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۱:هرکرا داد سعادت بلقای تو نوید - تا ابد بر سر کویت بنشیند بامید
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۲:باز دریافتن دوست مرا چون خورشید - روشن است آینه دل بدم صبح امید
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۳:روز عمرم به زوال آمد و شب نیز رسید - شب هجران ترا خود سحری نیست پدید
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۳:هفتهای میرود از عمر و به ده روز کشید - کز گلستان صفا بوی وفایی ندمید
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۱۹:یارب این نامهسِیَهکردهی بیفایدهعُمْر - همچُنان، از کَرَمَت بَر نگرفتهست امید
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۶:سحرگه سوی ما بویی اگر زآن دلستان آید - چو صحت سوی بیماران و سوی مرده جان آید
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۷:نه چندان آرزومندم که وصفش در بیان آید - و گر صد نامه بنویسم حکایت بیش از آن آید
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۰:ترا به صحبت ما سر فرو نمیآید - ز بنده شرم چه داری بگو نمیآید
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰:تو را سَریست که با ما فرو نمیآید - مرا دلی که صبوری از او نمیآید
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۸:شکر اندر پسته پنهان وآب حیوان در شکر - لاله بر خورشید آن مه دارد وگل بر قمر
سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴۹:ای صبا گر سوی تبریز افتدت روزی گذر - سوی درگاهِ شهِ عادل رسان از ما خبر
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۳:آفتاب است آن پریرخ؟ یا ملائک؟ یا بشر؟ - قامت است آن؟ یا قیامت؟ یا الف؟ یا نیشکر؟
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۹:تا چند بر امید روم در سرای یار - در سر خمار باده و در دل هوای یار
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۰:یار آن بود که صبر کند بر جفای یار - ترک رضای خویش کند در رضای یار
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۳:ای غم عشق تو چون می طرب افزای دگر - همچو من مانده در عشق تو شیدای دگر
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۱:هر شب اندیشه دیگر کنم و رای دگر - که من از دست تو فردا بروم جای دگر
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۴:خورشید منی بروی پرنور - من از تو چو سایه مانده ام دور
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۳:پروانه نمیشکیبد از دور - ور قصد کند بسوزدش نور
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۵:ای چو خورشید چشمهای از نور - پرتو تو مباد از من دور
سعدی » گلستان » باب چهارم در فواید خاموشی » حکایت شمارهٔ ۱:نورِ گیتیفروزِ چشمهٔ هور - زشت باشد به چشمِ موشکِ کور
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۸:ای سر طره تو پای دلم را زنجیر - تویی از حسن توانگر منم از عشق فقیر
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۹:ما در این شهر غریبیم و در این ملک فقیر - به کمند تو گرفتار و به دام تو اسیر
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۹:ای دل وجانم شده سلطان عشقت را سریر - از چنان سلطان بود این مملکت را ناگزیر
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۸:فتنهام بر زلف و بالای تو ای بدر منیر - قامت است آن یا قیامت عنبر است آن یا عبیر
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۲:مست عشقت به خود نیاید باز - ور بِبُرّی سرش چو شمع به گاز
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۰:ای به خلق از جهانیان ممتاز - چشم خلقی به روی خوب تو باز
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۱:متقلب درون جامه ناز - چه خبر دارد از شبان دراز
سعدی » گلستان » دیباچه:گر کسی وصف او ز من پرسد - بیدل از بینشان چه گوید باز؟
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۱۸:آن که چون پسته دیدمش همه مغز - پوست بر پوست بود همچو پیاز
سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۴ - رساله در عقل و عشق:گر کسی وصف او ز من پرسد - بیدل از بینشان چه گوید باز
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۵:چو خمر عشق تو خوردم سخن نگیرم باز - که هرکه مست شود با همه بگوید راز
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۱ - در وصف شیراز:خوشا سپیدهدمی باشد آنکه بینم باز - رسیده بر سر الله اکبر شیراز
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۲ - در لیلةالبراة فرمودهاست:شبی چنین در هفت آسمان به رحمت باز - ز خویشتن نفسی ای پسر به حق پرداز
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۴۳:جزای نیک و بد خلق با خدای انداز - که دست ظلم نماند چنین که هست دراز
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۴۴:گروهی از سر بیمغز بیخبر گویند - بریده به سر بدگوی تا نگوید راز
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۲:آنچه ز توست حال من گفت نمیتوانمش - چون تو به من نمیرسی من به تو چون رسانمش
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۶:دست به جان نمیرسد تا به تو برفشانمش - بر که توان نهاد دل تا ز تو واستانمش
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۳:چون برآمد آفتاب از مشرق پیراهنش - ماه رقاصی کند چون ذره در پیرامنش
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۴:آن دلارامی که آرامی نباشد با منش - کرد شام عاشقان چون صبح روی روشنش
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۷:چون برآمد ماه روی از مطلع پیراهنش - چشم بد را گفتم الحمدی بدم پیرامنش
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۵:چو شدبخنده شکر بار پسته دهنش - شد آب لطف روان از لب چه ذقنش
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۸:رها نمیکند ایام در کنار منش - که داد خود بستانم به بوسه از دهنش
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۳:سزد که صبر کنم بر فراق دلبر خویش - ازآنکه وصلش ما را ندید در خور خویش
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۱:گرم قبول کنی ور برانی از بر خویش - نگردم از تو و گر خود فدا کنم سر خویش
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۴:ای مرا نادیده کرده عاشق دیدار خویش - ناشنوده کرده دل را واله دیدار خویش
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۵:عشق تو در مخزن جانم نهاد اسرار خویش - دل ز اسرارش اثرها یافت در گفتار خویش
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۲:یار بیگانه نگیرد هر که دارد یار خویش - ای که دستی چرب داری پیشتر دیوار خویش
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۴۶:یار بیگانه نگیرد هر که دارد یار خویش - ای که دستی چرب داری پیشتر دیوار خویش
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۱:مرا از عشق تو دستیست بر دل - مرا از دست تو پاییست در گل
سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۶:چه نیکو گفت ابراهیم ادهم - چو ترک مُلک و دولت کرد و خاتم
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۳۰:شکم زندانِ باد است ای خردمند - ندارد هیچ عاقل باد در بند
سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۱۸:نباید بستن اندر چیز و کس دل - که دل برداشتن کاریست مشکل
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۳:ز روی پرده برافگن که خلق را عیدست - هلال ابروی تو همچو غره شوال
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۷:جزای آن که نگفتیم شکر روز وصال - شب فراق نخفتیم لاجرم ز خیال
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۶ - پند و موعظه:توانگری نه به مال است پیش اهل کمال - که مال تا لب گور است و بعد از آن اَعمال
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۵۹:چنانکه مشرق و مغرب به هم نپیوندند - میان عالم و جاهل تألفست محال
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۶۱:کَسان که تلخیِ حاجت نیازمودَستَند - تُرُش کنند و بِتابند روی از اهلِ سؤال
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۳:قرار بر کفِ آزادگان نگیرد مال - نه صبر در دلِ عاشق نه آبْ در غربال
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۴:عاشقان راسوی خود هم خود بود جانان دلیل - کعبه وصل و زاد غم، وز خویشتن رفتن سبیل
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۹۰:تلتقی ارضا بأرض و بدیلا عن بدیل - انما یثقلنی من فضلکم قید الجمیل
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۶:ای ز رویت پرتوی مرآفرینش را تمام - از وجود تست سلک آفرینش را نظام
سعدی » مواعظ » قصاید و قطعات عربی » شعر ۲۲ - وله ایضا:انا دلادل ابنة الکرم لابناء الکرام - اجلب الراحة والراح لقلب المستهام
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۶:نگارا تا ترا دیدم دل اندر کس نمی بندم - ز خوبان منقطع کردی بری از خویش و پیوندم
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۶:خرامان از درم بازآ کت از جان آرزومندم - به دیدار تو خوشنودم به گفتار تو خرسندم
سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۱۸:من از تو هیچ نبریدم که هستی یار دلبندم - تو را چون بندهای گشتم به فرمانت کمر بندم
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۱:بیک نظر دل خلقی همی برد یارم - بمن نگر که بدان یک نظر گرفتارم
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۶:شب دراز به امید صبح بیدارم - مگر که بوی تو آرد نسیم اسحارم
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۷:من آن نیام که دل از مهرِ دوست بردارم - و گر ز کینهٔ دشمن به جان رسد کارم
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۲:مدتی شد که من از عشق تو سودا دارم - غم و اندوه تو را در دل و جان جا دارم
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۸:منم این بی تو که پروای تماشا دارم - کافرم گر دل باغ و سر صحرا دارم
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۴:من تحفه از دل میکنم نزدیک جانان میبرم - ور نیز گوید جان بده من بنده فرمان میبرم
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۲:من دوست میدارم جفا کز دست جانان میبرم - طاقت نمیدارم ولی افتان و خیزان میبرم
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۵:گر کسی را حسد آید که تو را مینگرم - من نه در روی تو، در صنع خدا مینگرم
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۳:گر به رخسار چو ماهت صنما مینگرم - به حقیقت اثر لطف خدا مینگرم
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۶:تا نقش تو هست در ضمیرم - نقش دگری کجا پذیرم
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۵:گر من ز محبتت بمیرم - دامن به قیامتت بگیرم
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۸:اگر شبی ز وصال تو کام برگیرم - غذای جان ز لب تو مدام برگیرم
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۶:من این طمع نکنم کز تو کام برگیرم - مگر ببینمت از دور و گام برگیرم
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۱:آن توانگر بمعالی که منش درویشم - کنه وصفش نه چنانست که می اندیشم
سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۲۰:دیدی ای دل که دگر باره چه آمد پیشم - چه کنم با که بگویم چه خیال اندیشم؟
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۵:گر دست دوست وار در آری بگردنم - پیوسته بوی دوستی آید ز دشمنم
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۱:گر تیغ برکشد که محبان همیزنم - اول کسی که لاف محبت زند منم
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۶:ای دوستتر از جانم زین بیش مرنجانم - گر زخم زنی شاید بر دیده گریانم
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۷:گر دست رسد روزی در پات سرافشانم - هر چند نثارت را لایق نبود جانم
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۲:آن دوست که من دارم وآن یار که من دانم - شیرین دهنی دارد دور از لب و دندانم
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۸:گر از ره تو بود خاک را گهر دانم - وراز کف تو بود زهر را شکر دانم
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۲۸:چو دوستان تو را بر تو دل بیازارم - چه حسن عهد بود پیش نیکمردانم
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۳:مرا گر دولتی باشد که روزی با تو بنشینم - ز لبهای تو می نوشم ز رخسار تو گل چینم
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۳:ز دستم بر نمیخیزد که یک دم بی تو بنشینم - به جز رویت نمیخواهم که روی هیچ کس بینم
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۵:روز نوروزست وبوی گل همی آرد نسیم - عندلیب آمد که با گل صحبتی دارد قدیم
سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴:باد گلبوی سحر خوش میوزد خیز ای ندیم - بس که خواهد رفت بر بالای خاک ما نسیم
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۸:ما گدای در جانان نه برای نانیم - دل بدادیم وبجان در طلب جانانیم
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۷۴:خلق در ملک خدای از همه جنسی باشد - حاکمان خرده نگیرند که ما رندانیم
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۰:غنچه چون کرد تبسم سوی صحرا نرویم - گل بخندی زمانی بتماشا نرویم
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۱:عهد کردیم که بی دوست به صحرا نرویم - بی تماشاگه رویش به تماشا نرویم
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۵:ای از چو تو شیرین لبی صد شور در هر انجمن - آن را که آمد یاد تو چون من برفت از خویشتن
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۱۵:دشمن چو بینی ناتوان لاف از بروت خود مزن - مغزیست در هر استخوان مردیست در هر پیرهن
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۶:ای از خمار چشم تو آشوب در جهان - وی لعل مدح گفته لبت را بصد زبان
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۲ - در انتقال دولت از سلغریان به قوم دیگر:این منتی بر اهل زمین بود از آسمان - وین رحمت خدای جهان بود بر جهان
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۱:از لطف وحسن یارم در جمع گل عذاران - چون برگلست شبنم چون بر شکوفه باران
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۰:بگذار تا بگرییم چون ابر در بهاران - کز سنگ گریه خیزد روز وداع یاران
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۵:ای مرغ صبح بشکن ناقوس پاسبانان - تا من دمی برآرم اندر کنار جانان
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۵:خفته خبر ندارد سر بر کنار جانان - کاین شب دراز باشد بر چشم پاسبانان
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۷:چو سعدی سیف فرغانی حدیث عشق با هرکس - همی گوید که درد دل بیفزاید ز ناگفتن
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۰:خلاف دوستی کردن به ترک دوستان گفتن - نبایستی نمود این روی و دیگر باز بنهفتن
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۰:ما فتنه بر توایم و تویی فتنه بر سخن - دانسته ای که هست ز طوطی هنر سخن
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۲:طوطی نگوید از تو دلاویزتر سخن - با شهد میرود ز دهانت به در سخن
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۱:ای پسر گر عاشقی دعوی ما ومن مکن - از صفا تن را چو جان گردان وجان را تن مکن
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۸:چشم اگر با دوست داری گوش با دشمن مکن - تیرباران قضا را جز رضا جوشن مکن
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۵:ای شکرلب نظری سوی من مسکین کن - ترک یک بوسه بگو کام مرا شیرین کن
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۲۴:صلحِ با دشمن اگر خواهی، هر گه که تو را - در قفا عیب کند، در نظرش تحسین کن
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۲:ایا چو فصل بهار از رخت جهان را زین - رخ تو ثانی خورشید و ثالث القمرین
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۸ - در ستایش صاحب دیوان:تبارک الله از آن نقشبند ماء مهین - که نقش روی تو بستست و چشم و زلف و جبین
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۵:برنگ خود نیم زآن رو وزآن مو - که گل را رنگ بخشد مشک را بو
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۹:من از دست کمانداران ابرو - نمییارم گذر کردن به هر سو
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۸:مرغ دلم صید کرد غمزهٔ چون تیر او - لشکر خود عرض داد حسن جهان گیر او
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۱:صید بیابان عشق چون بخورد تیر او - سر نتواند کشید پای ز زنجیر او
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۸:ای ز ماه و مهر برده گوی دعوی روی تو - صورت خورشید و مه را هست معنی روی تو
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۵:ای طراوت برده از فردوس اعلی روی تو - نادر است اندر نگارستان دُنیی روی تو
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۴:ای مهر و مه رعیت و روی تو پادشاه - پشت زمین ز روی تو چون آسمان ز ماه
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۶:آن سرو ناز بین که چه خوش میرود به راه - وآن چشم آهوانه که چون میکند نگاه
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۰:ای توانگر در خود برمن مسکین بگشای - بیخودم کن نفسی وبخودم ره بنمای
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۳ - در ستایش ترکان خاتون و پسرش اتابک محمد:چه دعا گویمت ای سایهٔ میمون همای - یارب این سایه بسی بر سر اسلام بپای
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۹۰:تا تو فرمان نبری خلق به فرمان نروند - هرگزش نیک نباشد بد نیکی فرمای
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۴:ای در سر من از لب میگون تو مستی - با عشق تو در من اثری نیست ز هستی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۴:یارا قدحی پر کن از آن داروی مستی - تا از سر صوفی برود علت هستی
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۶:ای که با من مهربان صد کینه در دل داشتی - بد همیکردیّ و بد را نیک میانگاشتی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۸:یاد میداری که با من جنگ در سر داشتی - رای رای توست خواهی جنگ خواهی آشتی
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۷:دلستانا از جهان رسم وفا برداشتی - با وفاداران خود تیغ جفا برداشتی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۹:سست پیمانا به یک ره دل ز ما برداشتی - آخر ای بد عهد سنگین دل چرا برداشتی
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۰:ای رخ تو شاه ملک دلبری - همچو شاهان کن رعیت پروری
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۱:عشق اسلامست و دیگر کافری - وقت آن آمد که اسلام آوری
سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۰:ای فرستاده به داعی استری - دلدلی دیگر بزیبی و فری
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۶:جور بر من میپسندد دلبری - زور با من میکند زورآوری
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۳:سرو بستانی تو یا مه یا پری - یا ملک یا دفتر صورتگری
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۷:هرگز این صورت کند صورتگری - یا چنین شاهد بود در کشوری
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۲:بکرشمه اگر از عاشق خود جان ببری - تو براهل دل ای دوست زجان دوستری
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۵:بخت آیینه ندارم که در او مینگری - خاک بازار نیرزم که بر او میگذری
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۰۱:خواستم تا زحلی گویمت از روی قیاس - بازگویم نه که صدباره ازو نحس تری
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۰۲:دامن جامه که در خار مغیلان بگرفت - گر تو خواهی که به تندی برهانی بدری
سعدی » گلستان » دیباچه:ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند - تا تو نانی به کف آریّ و به غفلت نخوری
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۴:ای زآفتاب رویت مه برده شرمساری - پیداست بر رخ تو آثار بختیاری
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۹:چون است حال بستان ای باد نوبهاری - کز بلبلان برآمد فریاد بیقراری
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۳:عمری به بوی یاری کردیم انتظاری - زآن انتظار ما را نگشود هیچ کاری
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۵:ز بار عشق توام طالب سبکساری - ولی چه چاره که دولت نمیدهد یاری
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۲:دو چشم مست تو برداشت رسم هشیاری - و گر نه فتنه ندیدی به خواب بیداری
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۴:مرا دلیست گرفتار عشق دلداری - سمن بری صنمی گلرخی جفاکاری
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۵:من از تو روی نپیچم گرم بیازاری - که خوش بود ز عزیزان تحمل خواری
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۶ - در پند و ستایش:بزن که قوت بازوی سلطنت داری - که دست همت مردانت میدهد یاری
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۷ - در ستایش:گرین خیال محقق شود به بیداری - که روی عزم همایون ازین طرف داری
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۰۴:اگر ممالک روی زمین به دست آری - وز آسمان بربایی کلاه جباری
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۰۶:شنیدهام که فقیهی به دشتوانی گفت - که هیچ خربزه داری رسیده؟ گفت آری
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۰۷:گر از خراج رعیت نباشدت باری - تو برگ حاشیت و لشکر از کجا آری؟
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۹:تویی که عارض رخسار دلستان داری - دلم به غمزه ربودیّ و قصد جان داری
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۰:از آن شکر که تو در پسته دهان داری - سزد که راتبه جان من روان داری
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۹:حدیث یا شکر است آن که در دهان داری - دوم به لطف نگویم که در جهان داری
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۱:روی پنهان کن که آرام دل از من میبری - هوشم از سر میربایی جانم از تن میبری
سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۲:ای تنآرامی که خون جان به گردن میبری - راحت جان ترک کرده زحمت تن میبری
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۲:این چه رفتار است کآرامیدن از من میبری؟ - هوشم از دل میربایی عقلم از تن میبری
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۰:چو شود کز سر جرمم به کرم برخیزی - وز گناهی که از آن در خطرم برخیزی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۹:تا کی ای آتش سودا به سرم برخیزی؟ - تا کی ای نالهٔ زار از جگرم برخیزی؟
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۳:عاشقم زندهدلی را که تو جانش باشی - قوّت دل دهی و قوت روانش باشی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۴:هرگز آن دل بنمیرد که تو جانش باشی - نیکبخت آن که تو در هر دو جهانش باشی
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۸:در حضرت تو کآنجاسلطان کند غلامی - عشقت بداد مارا جامی بدوست کامی
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۹:ماه سعادتم را باشد شب تمامی - با تو گرم ببیند دشمن بدوستکامی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۰:صاحب نظر نباشد در بند نیکنامی - خاصان خبر ندارند از گفت و گوی عامی
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۰:دی مرا گفت آن مه ختنی - که من آن توام تو آن منی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۴:زنده بی دوست خفته در وطنی - مثل مردهایست در کفنی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۵:سروقدی میان انجمنی - به که هفتاد سرو در چمنی
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۲۸:مَطَلب، گر توانگری خواهی - جز قناعت که دولتیست هَنی
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۱:ای (که) تو جان جهانی و جهان جانی - گر بجان و بجهانت بخرند ارزانی
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۲:در تن زنده یکی مرده بود زندانی - دل که او را نبود با تو تعلق جانی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۴:کبر یک سو نِه اگر شاهد درویشانی - دیوِ خوشطبع بِه از حورِ گرهپیشانی
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۵:ایا بحسن رخت را لوای سلطانی - بروی صورت زیبای حسن را جانی
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۸:ایا بحسن رخت را لوای سلطانی - بروی صورت زیبای حسن را جانی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۶:نگویم آب و گل است آن وجود روحانی - بدین کمال نباشد جمال انسانی
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۲۱:مقابلت نکند با حجر به پیشانی - مگر کسی که تهور کند به نادانی
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۶۳:کرم به جای فروماندگان چو نتوانی - مروتست نه چندانکه خود فرومانی
سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایتِ شمارهٔ ۱۰:ز بخت، رویتُرُشکرده، پیشِ یارِ عزیز - مرو، که عیش بر او نیز تلخ گردانی
سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۱۹:ز قدر و شوکتِ سلطان نگشت چیزی کم - از التفات به مهمانسرایِ دهقانی
سعدی » گلستان » باب ششم در ضعف و پیری » حکایت شمارهٔ ۱:ندیدهای که چه سختی همیرسد به کسی - که از دهانش به در می کنند دندانی
سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » جدال سعدی با مدعی در بیان توانگری و درویشی:توانگران را وقف است و نذر و مهمانی - زکات و فطره و اعتاق و هدی و قربانی
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۶:تعالی الله چه روی است آن به نزهت چون گلستانی - در او حُسن آن عمل کرده که در فردوس رضوانی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۹:بر آنم گر تو باز آیی که در پایت کنم جانی - و زین کمتر نشاید کرد در پای تو قربانی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۱:بهار آمد که هر ساعت رود خاطر به بستانی - به غلغل در سماع آیند هر مرغی به دستانی
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۶۴:ز خیرت خیر پیش آید، بکن چندانکه بتوانی - مکافات بدی کردن، نمیگویم تو خود دانی
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۷۸:خدا را در فراخی خوان و در عیش و تن آسانی - نه چون کارت به جان آید خدا از جان و دل خوانی
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۷۹:گهی کاندر بلا مانی ... ... ... خدا خوانی - چو بازت عافیت بخشد سر از طاعت بگردانی
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۴:دی بامداد آن صنم آفتاب روی - بر من گذشت همچو مه اندر میان کوی
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۲۷:هر دم زبان مرده همی گوید این سخن - لیکن تو گوش هوش نداری که بشنوی
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۹:مرا باز اتفاق افتاد عشق سرو بالایی - که حسنش مجلس افروزست و رویش عالم آرایی
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۰:اگر خورشید و مه نبود برین گردون مینایی - تو از رو پرده برگیر و همی کن عالم آرایی
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۱:زهی خورشید را داده رخ تو حسن و زیبایی - در لطف تو هرکس بر من نبندد گر تو بگشایی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۱:تو از هر در که بازآیی بدین خوبی و زیبایی - دری باشد که از رحمت به روی خلق بگشایی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۴:چه روی است آن که دیدارش ببرد از من شکیبایی - گواهی میدهد صورت بر اخلاقش به زیبایی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۰:نه من تنها گرفتارم به دام زلف زیبایی - که هر کس با دلارامی سری دارند و سودایی
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۲:الا ای شمع دل را روشنایی - که جانم با تو دارد آشنایی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۲:تو با این لطف طبع و دلربایی - چنین سنگین دل و سرکش چرایی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۷:گرم راحت رسانی ور گزایی - محبت بر محبت میفزایی
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۹۴:خداوندان نعمت را کرم هست - ولیکن صبر به بر بینوایی
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۹۵:طبیبی را حکایت کرد پیری - که میگردد سرم چون آسیایی
سعدی » گلستان » دیباچه:بمانَد سالها این نظم و ترتیب - ز ما هر ذرّه خاک افتاده جایی
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۳:ای شده حسن ترا پیشه جهان آرایی - عادت طبع من از وصف تو شکرخایی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۳:تو پری زاده ندانم ز کجا میآیی - کآدمیزاده نباشد به چنین زیبایی
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۵:تو قبله دل و جانی چو روی بنمایی - بطوع سجده کنندت بتان یغمایی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۶:دریچهای ز بهشتش به روی بگشایی - که بامداد پگاهش تو روی بنمایی
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۰ - تنبیه و موعظت:دریغ روز جوانی و عهد برنایی - نشاط کودکی و عیش خویشتن رایی
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۱ - تغزل و ستایش صاحب دیوان:شبی و شمعی و گویندهای و زیبایی - ندارم از همه عالم دگر تمنایی
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۹۳:امید عافیت آنگه بود موافق عقل - که نبض را به طبیعت شناس بنمایی
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۹۶:ضمیر مصلحت اندیش هر چه پیش آید - به تجربت بزند بر محک دانایی
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۷۸:امید عافیت آن گه بود موافق عقل - که نبض را به طبیعت شناس بنمایی
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۶:در گلشن حسن چون تو کس نیست - معروف چو گل بخوب رویی
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۲۰:حاصل نشود رضایِ سلطان - تا خاطرِ بندگان نجویی
سعدی » گلستان » باب ششم در ضعف و پیری » حکایت شمارهٔ ۲:با این همه جور و تندخویی - بارت بکشم که خوبرویی
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۸:دنیا که من و ترا مکانست - بنگر که چه تیره خاکدانست
سعدی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۴ - پیداست که آخرالزمان است!:آشفتن چشمهای مستت - دود دل یار مهربانست
سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۵:چشم تو طلسم جاودانست - یا فتنهٔ آخرالزمانست
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۳۴:پیوستگان عشق تو از خود بریدهاند - الفت گرفته با تو و از خود رمیدهاند
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۵:اینان مگر ز رحمت محض آفریدهاند - کآرام جان و انس دل و نور دیدهاند
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۳۸:هرکه همچون من و تو از عدم آمد بوجود - همه دانند که از بهر سجود آمد و جود
سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶:شرف نفس به جود است و کرامت به سجود - هر که این هر دو ندارد عدمش به که وجود
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱ - در ستایش شمسالدین حسین علکانی:احمدالله تعالی که به ارغام حسود - خیل بازآمد و خیرش به نواصی معقود
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۰۷:خواهی از دشمن نادان که گزندت نرسد - رفق پیش آر و مدارا و تواضع کن و جود
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۰۹:مرغ جایی که علف بیند و چیند گردد - مرد صاحبنظر آنجا که وفا بیند و جود
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۳۶:بخت در اول فطرت چو نباشد مسعود - مقبل آن نیست که در حال بمیرد مولود
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴۸:نقاب از رخ خوب آن خوش پسر - برانداز و در صورت جان نگر
سعدی » گلستان » دیباچه:زبان در دهان ای خردمند چیست؟ - کلید در گنج صاحب هنر
سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۲ - رسالهٔ نصیحة الملوک [۱-۷۵]:اگر هست مرد از هنر بهره ور - هنر خود بگوید نه صاحب هنر
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵۰:پستهٔ آن بت شکّر لب شیرین گفتار - بسخن بر من شوریده شکر کرد نثار
سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵۲:چند گفتم که فراموش کنم صحبت یار - یاد او می دهدم رنگ گل و بوی بهار
سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵۳:ای بت سنگ دل و ای صنم سیم عذار - بر رخ خوب تو عاشق فلک آینه دار
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵ - در وصف بهار:بامدادی که تفاوت نکند لیل و نهار - خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵۱:بعشق ای پسر جان و دل زنده دار - دل و جان بی عشق ناید بکار
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۳۴:خداوند کشور خطا میکند - شب و روز ضایع به خمر و خمار
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۴۰:بزرگی نماند بر آن پایدار - که مردم به چشمش نمایند خوار
سعدی » گلستان » دیباچه:کرم بین و لطف خداوندگار - گنه بنده کرده است و او شرمسار
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۲۰:نمانَد ستمکارِ بدروزگار - بماند بر او لعنتِ پایدار
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۳۰:حریفِ ترشرویِ ناسازگار - چو خواهد شدن دست پیشش مدار
سعدی » گلستان » باب ششم در ضعف و پیری » حکایت شمارهٔ ۲:ز خود بهتری جوی و فرصت شمار - که با چون خودی گم کنی روزگار
سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۳ - رسالهٔ نصیحة الملوک [۷۶-۱۵۱]:چو ما را به غفلت بشد روزگار - تو باری دمی چند فرصت شمار
سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۳ - رسالهٔ نصیحة الملوک [۷۶-۱۵۱]:چو بیداد کردی توقع مدار - که نامت به نیکی رود در دیار
سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۴ - رساله در عقل و عشق:در این ورطه کشتی فرو شد هزار - که پیدا نشد تختهای بر کنار
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵۴:من بلبلم و رخ تو گلزار - تو خفته من از غم تو بیدار
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۴:آمد گه آن که بوی گلزار - منسوخ کند گلاب عطار
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۸:شرط است جفا کشیدن از یار - خمر است و خمار و گلبن و خار
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۳۱:بردند پیمبران و پاکان - از بیادبان جفای بسیار
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۳۴:زاهد که درم گرفت و دینار - زاهدتر از او یکی به دست آر
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۷۳:سرهنگ لطیف خوی دل دار - بهتر ز فقیه مردم آزار
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵۵:گفتند ماه و خور که چو پیدا شد آن نگار - ما در حنای عزل گرفتیم دست کار
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۳۶:فریاد پیرزن که برآید ز سوز دل - کیفر برد ز حملهٔ مردان کارزار
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵۸ - قطعه ٧:روی در زیر سمش کرد بساطی، چو فگند - بار ابریشم خود بر خر چوبین طنبور
سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۶۰:ای شده از پی جامه ز لباس دین عور - روبه حیلهگری ای سگ پوشیده سمور
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۲:به فلک میرسد از روی چو خورشید تو نور - قل هو الله احد چشم بد از روی تو دور
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵۹:ایا قطرهٔ جانت از بحر نور - چو عیسی مجرد چو یحیی حصور
سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۱۷:بیار آنچه داری ز مردی و زور - که دشمن به پای خود آمد به گور
سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۳ - رسالهٔ نصیحة الملوک [۷۶-۱۵۱]:مروت نباشد بر افتاده زور - برد مرغ دون دانه از پیش مور
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۴۸:نبشته است بر گورِ بهرامِ گور - که دستِ کَرَم به ز بازویِ زور
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۷۱:گر باد خاک کوی تو سوی چمن برد - بینند نور باصره در چشم عبهرش
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۴۹:پروردگار خلق خدایی به کس نداد - تا همچو کعبه روی بمالند بر درش
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۷۲:حبذا عرصهٔ ملکی که تویی سلطانش - ملک گردد چو بهشت ار تو شوی رضوانش
سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷:صاحبا، عمر عزیز است غنیمت دانش - گوی خیری که توانی ببر از میدانش
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۷۷:دلش شکسته نگردد ازین سخن دانم - که گرچه سخت بود نشکند ز شکر سنگ
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۷:چو کعبه قبلهٔ حاجت شد، از دیارِ بعید - روند خلق به دیدارش از بسی فرسنگ
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۸۶:عشق و دولت اگر بود با هم - به تو نزدیکتر شود راهم
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۰:به تو مشغول و با تو همراهم - وز تو بخشایش تو میخواهم
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۸۷ - قال علی لسان الولی المشار الیه والقطب المدار علیه:من آن آیینهٔ معنی نمایم - که از مرآت دل زنگی زدایم
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۳۵:خری را ابلهی تعلیم میداد - بر او بر صرف کرده سعی ِ دایم
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۹۰:دلا گر دولتی داری طلب کن جای درویشان - که نور دوستی پیداست در سیمای درویشان
سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲:خلاف راستی باشد خلاف رای درویشان - بنه گر همتی داری سری در پای درویشان
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۹۹:ای جمالت آیتی از صنع رب العالمین - باد بر روی تو از ایزد هزاران آفرین
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۶:صبحم از مشرق برآمد باد نوروز از یمین - عقل و طبعم خیره گشت از صنع رب العالمین
سعدی » مواعظ » مراثی » در زوال خلافت بنیعباس:آسمان را حق بود گر خون بگرید بر زمین - بر زوال ملک مستعصم امیرالمؤمنین
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۰۹ - وله قال فی مرثیه الشهید کریم الدین اسماعیل البکری نورالله حفرته (و مرقده):ای بوده همتم همه طول بقای تو - همت اثر نکرد و بدیدم فنای تو
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۹ - در ستایش ملکه ترکان خاتون:ای بیش از آنکه در قلم آید ثنای تو - واجب بر اهل مشرق و مغرب دعای تو
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۱۰ - فی نعت النبی علیه السلام:بسوی حضرت رسول الله - می روم با دل شفاعت خواه
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۶:کس نیاید به خانهٔ درویش - که خراجِ زمین و باغ بده
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۱:ای ز بازار جهان حاصل تو گفتاری - عمر تو موسم کارست و جهان بازاری
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۰:خبر از عیش ندارد که ندارد یاری - دل نخوانند که صیدش نکند دلداری
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۳:در باغ دهر چون گل گر سر به سر جمالی - در روز زندگانی گر جمله مه چو سالی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۵:هرگز حسد نبردم بر منصبی و مالی - الا بر آن که دارد با دلبری وصالی
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۵ - قطعه:مال دنیا به آخرت نرود - گر نه صرفش کنی به احسانی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۰:بندهام گر به لطف میخوانی - حاکمی گر به قهر میرانی
سعدی » گلستان » باب چهارم در فواید خاموشی » حکایت شمارهٔ ۱۴:گر تو قرآن بر این نَمَط خوانی - ببری رونقِ مسلمانی
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸:کردم همه عمر آنچه نمی باید کرد - از کردهٔ او حذر نمی شاید کرد
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۸۱:از روی نکو صبر نمیشاید کرد - لیکن نه به اختیار میباید کرد
سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۲۸:از روی نکو صبر نمیشاید کرد - لیکن نه به اختیار میباید کرد
-
سیف فرغانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۹:ای جوهر دینت به زر و سیم گرو - با نقد نبهره نزد صراف مرو
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۳:چون جاه و جلال و حسن و رنگ آمد و بو - آخر دل آدمی نه سنگست و نه رو