دیدی ای دل که دگر باره چه آمد پیشم
چه کنم با که بگویم چه خیال اندیشم؟
کاش بر من نرسیدی ستم عشق رخت
که فرو مانده به حال دل تنگ خویشم
دلبرا نازده در مار سر زلف تو دست
چه کند کژدم هجران تو چندین نیشم
همچو دف میخورم از دست جفای تو قفا
چنگوار از غم هجران تو سر در پیشم
آبرویم چه بری آتش عشقم بنشان
کمتر از خاکم و بر باد مده زین بیشم
گر به جان ناز کنی گر نکنم در رویت
تا بدانی که توانگر دلم ار درویشم
دم به دم در دلم آید که دم کفر زنم
تا به جان فتنهٔ آن طرهٔ کافر کیشم
عقل دیوانه شد از سعدی دیوانه مزاج
با پریشانی از آن بر سر حال خویشم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از سعدی به بیان احساسات عمیق و دردناک در عشق میپردازد. شاعر در آن از حال دل تنگ خود میگوید و ناتوانیاش در پاسخ به ستم عشق را ابراز میکند. او به نیشهای هجران و جفای معشوق اشاره میکند و نشان میدهد که این درد تا چه حد او را تحت تأثیر قرار داده است. همچنین، او به آتش عشق و بیارزشی خود در برابر آن اشاره میکند و از عقل خود که دیوانه شده، شکایت میکند. در کل، شاعر احساس تنهایی و غم را به زیبایی بیان کرده و به گرفتاریهای عشق و اثرات آن بر روح و عقل انسان پرداخته است.
هوش مصنوعی: دیدی ای دل، دوباره چه چیزهایی برایم پیش آمده است؟ اکنون چه باید بکنم و با که باید در میان بگذارم این افکار و خیالاتی که در سر دارم؟
هوش مصنوعی: ای کاش هرگز به من نمیرسید عشق تو، زیرا که در حال حاضر دلم بسیار ناراحت و غمگین است.
هوش مصنوعی: دلبر عزیز، وقتی که دست به زلف تو میزنم، چه کنم که با وجود نیشهای کژدم هجران تو، این همه آزار را تحمل میکنم؟
هوش مصنوعی: من از دست ظلم و ستم تو مانند دف میزنم و از غم دوریات سرم را به سمت پایین آوردهام، مانند کسی که با چنگ نوا میکند.
هوش مصنوعی: عزت و آبرویم را نبر، آتش عشق مرا خاموش کن. کمتر از خاکم نشمار و بیشتر از این نگذار که به باد برود.
هوش مصنوعی: اگر با ناز به جان من بیفتی، من در برابر زیباییات چیزی نمیگویم تا بدانی که عشق من چقدر قوی است، حتی اگر من انسان نیازمندی باشم.
هوش مصنوعی: همچنان که لحظه به لحظه در دل من فکر کفر پیش میآید، میخواهم برای رسیدن به جان آن زیبایی موهایش دیوانهوار دست به این کار بزنم.
هوش مصنوعی: عقل من از سعدی، که دیوانه و مختل است، دیوانه شده و به خاطر حال پریشانم، من نیز از خود بیخود شدهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ای امیدم به تو نومید مکن از خویشم
ناشکیبم ز تو بردار حجاب از پیشم
آرزومندی و بی صبری و مشتاقی و غم
کم نمی گردد و هر دم به تو مایل بیشم
روی شیرین نفسی بی مگسی نادیده
[...]
آن توانگر بمعالی که منش درویشم
کنه وصفش نه چنانست که می اندیشم
گل من مایه زخاک (سر) کویش دارد
بگهر محتشمم گرچه بزر درویشم
من چو در دل ننشاندم به جز او چیزی را
[...]
من به شادی شده بیگانه و با خود خویشم
همت شاهوشان دارم اگر درویشم
دورم انداخت ز رویت به کمانِ ابرو
تُرک چشمت که بر آورد چو تیر از کیشم
عقرب زلف تو را چشمهٔ خورشید بلند
[...]
گر من از سرزنشِ مدَّعیان اندیشم
شیوهٔ مستی و رندی نَرَوَد از پیشم
زهدِ رندانِ نوآموخته راهی به دِهیست
من که بدنامِ جهانم چه صلاح اندیشم؟
شاهِ شوریدهسران خوان منِ بیسامان را
[...]
من که هردم ز فلک صد الم آید پیشم
غیر بیهوشی و مستی چه صلاح اندیشم؟
گر به زنار میان چست کنم عیب مدار
من که در خدمت آن قاتل کافرکیشم
نکند سود مرا کسوت درویشانه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.