چشم تو طلسم جاودانست
یا فتنهٔ آخرالزمانست
تا چشم بدی به زیر بنهد
دیگر به کرشمه در نهانست
ما را به کرشمه صید کردست
چشمت که چو چشم آهوانست
با لشکر غمزهٔ تو در شهر
( ... ) الامانست
پیکان خدنگ غمزهٔ تو
شک نیست که زهر بیکمانست
از لعل لب شکرفشانت
یک بوسه به صد هزار جانست
ارزان شده است بوسهٔ تو
ارزان چه بود که رایگانست
هستم همه ساله دست بر سر
چون پای فراق در میانست
گویند صبور باش سعدی
این کار به گفت دیگرانست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و جذابیت چشم معشوق میپردازد و آن را به عنوان یک جاذبه و جادو توصیف میکند. شاعر از تاثیر چشمان معشوق بر دل و جانش سخن میگوید و میگوید که چشم او مانند چشم آهوان زیبا و فریبنده است. همچنین به غم و اندوهی اشاره دارد که عشق به او میآورد و از بوسههای او به عنوان بسیار ارزشمند یاد میکند. در نهایت، شاعر به خود میگوید که باید صبور باشد، حتی اگر دیگران به او توصیه میکنند.
هوش مصنوعی: چشم تو مانند یک جادو است که هیچگاه از بین نمیرود، یا ممکن است موجب آشوب و بلای بزرگ در دنیا شود.
هوش مصنوعی: زمانی که کسی به سایه بدی نگاه کند، دیگر به طور مخفیانه با ناز و کرشمه رفتار نمیکند.
هوش مصنوعی: چشمان تو با زرق و برق خود ما را به دام انداخته است، چشمانی که به زیبایی چشمان آهوان میماند.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر از زیبایی و جذابیت چشمان معشوق صحبت میکند و بیان میکند که نگاه او مانند لشکری است که در دل شهر حاکم شده و باعث احساس خطر و آسیب میشود. این احساس خطر نشاندهنده شدت عشق و جذب شدن به زیبایی معشوق است.
هوش مصنوعی: شک هیچگونهای نیست که زیبایی و جذبهٔ چشمان تو به اندازهای قوی و کشنده است که انگار زهر بدون کمان را به قلب آدمی میزند.
هوش مصنوعی: از لبهای خوشرنگ و شیرین تو، یک بوسه به اندازهی صد هزار جان ارزش دارد.
هوش مصنوعی: بوسهٔ تو حالا خیلی بیارزش شده است؛ چه آنکه اصلش هم هیچوقت رایگان نبوده است.
هوش مصنوعی: هر سال در مدت دوری از معشوق، دست بر سر میکشم و دلم به حال خود میسوزد.
هوش مصنوعی: میگویند صبور باش، سعدی؛ زیرا این کار نظر دیگران است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
عشق تو قضای آسمانست
وصل تو بقای جاودانست
آسیب غم تو در زمانه
دور از تو بلای ناگهانست
دستم نرسد همی به شادی
[...]
من سر نخورم که سر گرانست
پاچه نخورم که استخوانست
آشفتن چشمهای مستت
دود دل یار مهربانست
وین طرفه که درد چشم او را
خونابه ز چشم ما روانست
دو فتنه به یک قرینه برخاست
[...]
جهد ادبش بدان چه دانست
می کرد چنانچ می توانست
ماهی، که لبش بجای جانست
گر ناز کند،به جای آن است
از چشم دلم نمیشود دور
هر چند ز چشم سرنهانست
گر در طلبت هزار باشند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.