به فلک میرسد از روی چو خورشید تو نور
قل هو الله احد چشم بد از روی تو دور
آدمی چون تو در آفاق نشان نتوان داد
بلکه در جنت فردوس نباشد چو تو حور
حور فردا که چنین روی بهشتی بیند
گرش انصاف بود معترف آید به قصور
شب ما روز نباشد مگر آن گاه که تو
از شبستان به درآیی چو صباح از دیجور
زندگان را نه عجب گر به تو میلی باشد
مردگان بازنشینند به عشقت ز قبور
آن بهایم نتوان گفت که جانی دارد
که ندارد نظری با چو تو زیبامنظور
سحر چشمان تو باطل نکند چشم آویز
مست چندان که بکوشند نباشد مستور
این حلاوت که تو داری نه عجب کز دستت
عسلی دوزد و زنار ببندد زنبور
آن چه در غیبتت ای دوست به من میگذرد
نتوانم که حکایت کنم الا به حضور
منم امروز و تو انگشت نمای زن و مرد
من به شیرین سخنی تو به نکویی مشهور
سختم آید که به هر دیده تو را مینگرند
سعدیا غیرتت آمد نه عجب سعد غیور
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن شاعر به وصف زیبایی و نورانی بودن معشوق خود میپردازد. او میگوید که چهره معشوق چون خورشید بر آسمان میدرخشد و وجودش در دنیا بینظیر است. شاعر به حورهای بهشتی اشاره میکند و میگوید که حتی آنها نیز در مقایسه با معشوق او ناقص به نظر میآیند. او همچنین بیان میکند که زندگی بدون دیدن معشوق معنایی ندارد و عشق و زیبایی او باعث میشود که حتی مردگان نیز به یاد او برگردند. شاعر از حلاوت وجود معشوق و اثر آن بر دیگران سخن میگوید و با بیان احساسات عمیقش، عشق و محبت خود را نسبت به او ابراز میکند. در پایان به این نکته اشاره میکند که عشق او، هم میان زنان و هم مردان بارز است و این شدت احساسات او را به یاد میآورد.
هوش مصنوعی: نور چهرهات همانند خورشید به آسمان میتابد و بر بقیه سایه میاندازد. بگو که خدا از هر بدی و آسیب دورت نگهدارد.
هوش مصنوعی: هیچ انسانی مانند تو را نمیتوان در عالم پیدا کرد؛ زیرا در بهشت فردوس هم مانند تو نیست حوری.
هوش مصنوعی: اگر حوری بهشتی با چنین رویی را در فردا ببیند، اگر انصاف داشته باشد، به ناتوانی و کمبود خود اعتراف خواهد کرد.
هوش مصنوعی: شب ما تنها زمانی روشن و خوشایند میشود که تو از تاریکی به روشنایی بیایی، همانطور که صبح روشنی میآورد و از ظلمت بیرون میآید.
هوش مصنوعی: عجیبی نیست اگر زندهها به تو تمایل داشته باشند، چرا که مردگان نیز به خاطر عشق تو از قبرهایشان باز میگردند.
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که نمیتوان به حیوانات گفت که روح دارند یا احساساتی مثل انسانها. نگاه و توجهی که تو به زیباییها داری، به هیچ چیز دیگری نمیتوان نسبت داد.
هوش مصنوعی: صبح گزینه چشمان تو را از بین نمیبرد، پس هر چقدر هم که تلاش کنند، این زیبایی هرگز پنهان نمیشود.
هوش مصنوعی: تو آن قدر شیرین و جذاب هستی که جای تعجب ندارد اگر زنبوری عسل تو را بدزدد و دور خود زنجیری از شهد بچیند.
هوش مصنوعی: در غیاب تو، دوست عزیز، آنچه بر من میگذرد را نمیتوانم به زبان بیاورم مگر اینکه خودت حضور داشته باشی.
هوش مصنوعی: من امروز به عنوان فردی مشهور در نظر مردم هستم و محبوبیت من به خاطر سخنان شیرین و نیکوکاری تو است.
هوش مصنوعی: برای من دشوار است که ببینم دیگران تو را چگونه مینگرند، ای سعدی. جای تعجب نیست که تو اینقدر غیرت و حساسیت داری.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
تا که چشمه خورشید ضیا باشد و نور
چشم بد باد در ایام ضیاء الدین دور
دل او تا نشود خالی فردوس از هور
بیکی لحظه مبادا شده خالی ز سرور
آفتابی و ز مهرت همه دلها محرور
چشم روشن بود آن را که تو باشی منظور
قربتت نیست میسر به نظر خرسندم
همه مردم نگرانند به خورشید از دور
انتظار نظرم پرده صبرم بدرید
[...]
هرگزم عشق نشد از سرِ پُر سودا دور
عشق از مشعلۀ نار برانگیزد نور
من نه بر قاعدۀ عقل و خرد سیر کنم
که منم شیفته و شیفته باشد معذور
طاقتِ نورِ تجلّی و چو من مسکینی
[...]
دوش با خود نفسی مصلحت دنیا را
میزدم هندسه ئی در بدو در نیک امور
گاه میساختمی بر که و حوضی که در او
جز بکشتی نکند خیل خیالات عبور
گه بصحرای هوس از پی نظار گیان
[...]
دوری از ما مکن ای چشم بد از روی تو دور
زانک جانی تو و از جان نتوان بود صبور
بی ترنج تو بود میوه جنّت همه نار
لیک با طلعت تو نار جهنّم همه نور
بنده یاقوت ترا از بن دندان لؤلؤ
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.