ای مرا نادیده کرده عاشق دیدار خویش
ناشنوده کرده دل را واله دیدار خویش
روی تو از دیدن کونین بر بستست چشم
عاشقان را بر امید وعده دیدار خویش
مهترانی کندرین حضرت غلامی کرده اند
خواجگان چرخ را خوانند خدمتکار خویش
من سبک دل رادرین ره هست سربار گران
بهر راحت می نهم برآستانت بار خویش
شور تا در من فگندی عیش بر من تلخ شد
دفع تلخی چون کنم زین طبع شیرین کار خویش
دل ز گلزار وصالت بوی شادی چون ندید
با غم هجرت همی سازدچو گل با خار خویش
عشق دعوی کرده بودم عاقلی بشنودو گفت
تو چه مرد عشقی ای نادان بدان مقدار خویش
آن نمی بینی که همچون کام فرهادست تلخ
عشق بر خسرو ز شور عشق شیرین یار خویش
شاعران اشعار خود را گر بکس نسبت کنند
ما بسلطانی چو تو نسبت کنیم اشعار خویش
شاه بازانیم و جز بر خاک آن در کی نهیم
بیضه چون آب اشتر مرغ آتش خوار خویش
ازسخن حظی ندارم زآنکه غافل می کند
بلبلان را عشق گل از نالهای زار خویش
بود دل بیمار و چون عشقت درو تأثیر کرد
من بدردش دفع کردم مرگ از بیمار خویش
بوستان پر گلی و ز سیف فرغانی مدام
گل نگهداری و داری خار بر دیوار خویش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر احساسات و دردهای عاشقانهاش را به تصویر میکشد. او از عشق یکطرفهاش به محبوبش میگوید که او را نادیده گرفته و دلش بیقرار دیدار اوست. شاعر بیان میکند که دیدن محبوبش برای او دشوار است و دیگران، از جمله خواجگان و مهتران، در این راه در خدمت او هستند. او به تلخیهای عشق و غم جدایی اشاره میکند و تلاش میکند با وجود این تلخیها، به عشق خود ادامه دهد. شاعر به نوعی از واقعیت تلخ عشق صحبت میکند و در پایان به این نکته اشاره میکند که هرچند درد عشق را تحمل میکند، زیبایی و لذت آن برایش بینظیر است.
هوش مصنوعی: ای کسی که به خاطر عشق خود، مرا نادیده میگیری و دل را از شوق دیدار خود بیتاب کردهای، تو که شنیده نشدهای.
هوش مصنوعی: زیبایی تو چنان بینظیر است که محبان، فرصت دیدن دیگر موجودات و زیباییهای جهان را از دست میدهند و فقط به امید دیدار دوبارهات چشم انتظارند.
هوش مصنوعی: بزرگانی در اینجا به جایگاه پایین تری降 نگریسته و به خدمتگذاری افراد با مقام پایینتر پرداختهاند تا چرخ گردون را خدمتکار خود بنامند.
هوش مصنوعی: من با دلی سبک و بیوزن در این مسیر هستم و به خاطر راحتی و آرامش خود، بار سنگین مشکلاتم را بر درگاه تو میگذارم.
هوش مصنوعی: وقتی شور و حال در وجودم شعلهور شد، لذت برایم تلخ شد. حالا چگونه میتوانم این تلخی را برطرف کنم و به خاطر طبع شیرینی که دارم، کارهایم را درست انجام دهم؟
هوش مصنوعی: دل در گلزار عشق تو بوی شادی را نمیبیند و به همین خاطر با غم جدایی کنار میآید، مانند گلی که با خارهایش سازگار است.
هوش مصنوعی: من ادعای عشق داشتم و منتظر بودم که عاقلی به سخنم گوش دهد، اما او گفت: تو که در عشق مردی نیستی، به اندازه خودت آگاه باش و بدان.
هوش مصنوعی: این بیت به احساسات عمیق و تلخی اشاره دارد که ناشی از عشق است. در آن، عشق به شکلی تلخ و دشوار توصیف شده که برای کسی مانند خسروی در جستجوی شیرینی و خوشی است. این بیان میکند که عشق میتواند همزمان هم شیرین و هم تلخ باشد و هنرمندی مانند فرهاد را به یاد میآورد که به خاطر عشقش با چالشها و سختیها روبهرو شده است.
هوش مصنوعی: شاعران اگر اشعارشان را به کسی نسبت دهند، ما هم میتوانیم اشعار خود را به سلطانی چون تو نسبت دهیم.
هوش مصنوعی: ما شاهینهایی هستیم که جز بر زمین آن در، تخم نمیگذاریم؛ مانند آب شتر که خوراک آتش است.
هوش مصنوعی: من از صحبت لذتی نمیبرم زیرا عشق به گل، بلبلان را از درد و نالههای خود غافل میکند.
هوش مصنوعی: دل بیمار من به عشق تو زنده شد و وقتی تأثیر عشق تو را در آن دیدم، توانستم مرگ را از او دور کنم.
هوش مصنوعی: این گفته به این معنی است که در میان زندگی پر از زیباییها و نعمتها، باید مراقب باشیم که در کنار چیزهای خوب، دردهای و مشکلات را نیز شناسایی کرده و در برابر آنها آماده باشیم. در واقع، باید از زیباییها محافظت کنیم و به آنها اهمیت دهیم، اما در عین حال، از موانع و چالشها غافل نشویم و برای مواجهه با آنها آماده باشیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یار بیگانه نگیرد هر که دارد یار خویش
ای که دستی چرب داری پیشتر دیوار خویش
خدمتت را هر که فرمایی کمر بندد به طوع
لیکن آن بهتر که فرمایی به خدمتگار خویش
من هم اول روز گفتم جان فدای روی تو
[...]
دشمن بیحاصلم را شرم باد از کار خویش
تا چرا این خستهدل را دور کرد از یار خویش؟
حیف میداند که بعد از چند مدت بیدلی
شاد گردد یک زمان از دیدن دلدار خویش
هر کسی را میل با چیزی و خاطر با کسیست
[...]
پرده ی از رخ بفکن ای خود پرده ی رخسار خویش
کی بود دیدارت ای خود عاشق دیدار خویش
بر سر بازار چین با سنبل سودا گرت
مشک اگر در حلقه آید بشکند بازار خویش
نرگس بیمار خود را گاه گاهی باز پرس
[...]
عشق تو در مخزن جانم نهاد اسرار خویش
دل ز اسرارش اثرها یافت در گفتار خویش
چون دلم بیمار تو شد کردم از غیر احتما
وندرین پرهیز دیدم صحت بیمار خویش
دیده رخسار تو دید و دل ازو نقشی گرفت
[...]
هر دم آیم بر درت با دیده خونبار خویش
تا طفیل دیگران بنماییم دیدار خویش
تا به کی زین بخت بی اقبال نادیده رخت
روی حرمان آورم در گوشه ادبار خویش
دیدنت دشوار و نادیدن ازان دشوارتر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.