ای غم عشق تو چون می طرب افزای دگر
همچو من مانده در عشق تو شیدای دگر
پیش ازین انده بیهوده همی خورد دلم
بازم استد غم عشق تو زغمهای دگر
چون برون می نرود از دل من دانستم
که غم عشق ترا نیست جزین جای دگر
بجز از دیدن تو از تو چه خواهم چو مرا
زین هوس می نرسد دل بتمنای دگر
عالمی شیفته چشم وخط و خال تواند
هر کسی از تو درافتاده بسودای دگر
تو پس پرده و خلقی بتصور دارند
هر یکی با رخ خوب تو تماشای دگر
تا بود خسرو خوبان چو تو شیرین صنمی
مگس ما نکند میل بحلوای دگر
بفلک رشوه دهم بوک درآرم باری
پاره یی در شب وصل تو زشبهای دگر
سیف فرغانی در کار غمت با دل خویش
(هر شب اندیشه دیگر کند ورای دگر)
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از غم عشق و شیدایی خود صحبت میکند و میگوید که هیچ چیز دیگری نمیتواند جایگزین عشق معشوقش شود. او بیان میکند که دلش همواره به یاد معشوق است و هیچ اندوهی دیگر نمیتواند به اندازه غم عشق او تاثیرگذار باشد. شاعر به زیباییهای معشوق اشاره میکند و میگوید که هر کسی با او روبرو میشود به نوعی شیفتهاش میشود. او همچنین از آرزو و اشتیاقش برای وصال معشوق میگوید و با زندگی روزمرهاش مقایسه میکند که هیچ چیز نمیتواند لذت دیدار معشوق را برایش تکرار کند. در نهایت، اشاره میکند که هر شب به فکر معشوقش است و به یاد او جهانی دیگر را تجربه میکند.
هوش مصنوعی: ای درد عشق تو همچون شراب شادابکننده است، دیگرانی هم مانند من هستند که در عشق تو دیوانه و شیدا ماندهاند.
هوش مصنوعی: دل من پیش از این به خاطر اندوههای بیفایده ناراحت بود، اما اکنون تنها غم عشق توست که ذهنم را مشغول کرده و دیگر غمهای دیگر برایم مهم نیستند.
هوش مصنوعی: وقتی که عشق تو از دل من بیرون نمیرود، متوجه شدم که غم عشق تو در این مکان نیست و باید جایی دیگر باشد.
هوش مصنوعی: جز زیبایی و دیدن تو از هیچ چیز دیگری نمیخواهم، چون دل من از این آرزو به چیزی جز تو راضی نمیشود.
هوش مصنوعی: انسانی که عاشق زیباییهای چهره و خط و خال توست میتواند در دنیا، انسانهای دیگری را نیز به عشق ورزیدن به چیزی دیگر وادارد.
هوش مصنوعی: تو در پس پرده هستی و مردم هر یک به تصور خود، با چهره زیبا و جذابت تصویر دیگری را مینگرند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که زیبایی چون تو وجود دارد، ما دیگر میلی به شیرینیهای دیگر نداریم.
هوش مصنوعی: میخواهم به آسمان رشوه بدهم تا بتوانم یک لحظه در شب وصالت، لحظهای را به دست آورم که در شبهای دیگر نبود.
هوش مصنوعی: سیف فرغانی در غم تو هر شب با دل خود درباره تو فکر میکند و هر بار به اندیشهای جدید میرسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر شب اندیشه دیگر کنم و رای دگر
که من از دست تو فردا بروم جای دگر
بامدادان که برون مینهم از منزل پای
حسن عهدم نگذارد که نهم پای دگر
هر کسی را سر چیزی و تمنای کسیست
[...]
ای رخ خوب تو چون گل چمن آرای دگر
وی لب لعل تو چون مل طرب افزای دگر
خوشتر از روی چو گلنار تو بر سرو سهی
نشکفد هیچ گلی بر سر و بالای دگر
هر کجا دل رود آید بسر کوی تو باز
[...]
میپزد باز سرم بیهده سودای دگر
میکند خاطر شوریده تمنای دگر
هوس سروقدی گرد دلم میگردد
که ندارد به جهان همسر و همتای دگر
دوش در کوی خودم نعره زنان دیده ز دور
[...]
کردم از سید راگوی سوالی که ترا
هست جز رای و جز اندیشه سودای دگر
گفت صد رای دگر با تو بگویم لیکن
که من از دست تو فردا بروم جای دگر
وه! که بازم فلک انداخت به غوغای دگر
من به جای دگر افتادم و دل جای دگر
یک دو روز دگر، از لطف به بالین من آی
که من امروز دگر دارم و فردای دگر
غالبا تلخی جان کندن من خواست طبیب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.