ترا به صحبت ما سر فرو نمیآید
ز بنده شرم چه داری بگو نمیآید
به دور حسن تو بیرون عاشقی کاری
بیازمودهام از من نکو نمیآید
دلم به روی تو هرگز نمیکند نظری
که تیر غمزه شوخت بر او نمیآید
همیخورند غمم آشنا و بیگانه
که چون به نزد تو آن ماهرو نمیآید
ترازوییست در او سنگ خویشتنداری
چنانکه جز به زرش سر فرو نمیآید
قرار داد که آیم به دیدن تو شبی
کنون قرار ز من رفت و او نمیآید
دلم وصال تو میخواهد اینچنین دولت
به صبر یافت توان و این ازو نمیآید
نبود با تو مرا عشق روزگاری ازآن
به روزگار تغیر درو نمیآید
چرا نمیکند اندیشه سیف فرغانی
که هیچ حاصل ازین گفتگو نمیآید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به احساس عدم دسترسی و جدایی از محبوب خود اشاره میکند. او میگوید که هرچقدر تلاش میکند تا محبوب را نزدیک کند، موفق نمیشود و حتی نمیتواند به او نگاه کند. شاعر از درد و غم خود سخن میگوید و از اینکه دیگران هم غمش را حس میکنند، مینالد. او به عدم وفای زمان و بیفایده بودن تلاشها برای وصال محبوب اشاره دارد. در نهایت، شاعر ابراز میکند که گفتگو درباره این وضعیت هیچ نتیجهای ندارد و از این حال ناامید است.
هوش مصنوعی: تو در گفتگوی ما گوش نمیکنی، چون از من در عذابی و شرم داری. اگر چیزی داری بگو، ولی نمیتوانی ابراز کنی.
هوش مصنوعی: من به خاطر زیبایی تو بیرون از دل عاشقانهام، کاری انجام دادهام که از من خوب برنمیآید.
هوش مصنوعی: دل من هرگز به تو نگاه نمیکند، چون تیر غمزهات بر آن تأثیری نمیگذارد.
هوش مصنوعی: غم من را هم آشنا و هم بیگانه میخورند، چون آن ماهروی محبوب به نزد تو نمیآید.
هوش مصنوعی: در وجود او ترازویی وجود دارد که میزان خودداری و کنترل نفس را نشان میدهد، به طوری که تنها با ارزش و طلا به پایین نمیآید.
هوش مصنوعی: قراری گذاشته بودم که امشب به دیدنت بیایم، اما حالا که زمانش فرا رسیده، آن قرار از دستم رفته و او نمیآید.
هوش مصنوعی: دل من در آرزوی رسیدن به تو است و این نوع خوشبختی فقط با صبر به دست میآید، اما این صبر بدون کمکی از تو ممکن نیست.
هوش مصنوعی: عشقی که وقتی تو در زندگیام بودی، تمام روزهایم را پر از شادی و زیبایی کرده بود، حالا که دیگر در کنارم نیستی، هیچ تغییری در زندگیام ایجاد نمیشود و همچنان با تنهایی خودم دست و پنجه نرم میکنم.
هوش مصنوعی: سیف فرغانی چرا به فکر نمیافتد که از این بحث و گفتگو هیچ نتیجهای نمیگیرد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تو را سریست که با ما فرو نمیآید
مرا دلی که صبوری از او نمیآید
کدام دیده به روی تو باز شد همه عمر
که آب دیده به رویش فرو نمیآید
جز این قدر نتوان گفت بر جمال تو عیب
[...]
تو را به کون و مکان سر فرو نمی آید
مرا دلی که صبوری از او نمی آید
اگر جهان همه حور بهشت خواهد بود
چه چاره چون به خیالم جز او نمی آید
وگر به روضه خلدم قصور عرضه کنند
[...]
ز گل محافظت رنگ و بو نمیآید
به غیر لطف ز روی نکو نمیآید
صفای حسن بتان از دل گداخته است
ز آب آینه این شستشو نمیآید
ز جنبش مژه آسوده است قربانی
[...]
چه رنجش است کزان تندخو نمیآید؟
کدام فتنه که از دست او نمیآید؟
به کینه جوی من ای آنکه محرم رازی
بگو بدی ز نکویان نکو نمیآید
ره نشاط من از شش جهت چنان بستند
[...]
نماند باده و آن تندخو نمیآید
بهار آمد و گل رفت و او نمیآید
خمار همچو منی را شکستن آسان نیست
کجاست خم که ز دست سبو نمیآید
چه سود جلوهٔ خوبان، که از حجاب مرا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.