گنجور

 
سعدی

چون برآمد ماه روی از مطلع پیراهنش

چشم بد را گفتم الحمدی بدم پیرامنش

تا چه خواهد کرد با من دور گیتی زین دو کار

دست او در گردنم یا خون من در گردنش

هر که معلومش نمی‌گردد که زاهد را که کشت

گو سرانگشتان شاهد بین و رنگ ناخنش

گر چمن گوید مرا همرنگ رویش لاله‌ایست

از قفا باید برون کردن زبان سوسنش

ماه و پروینش نیارم گفت و سرو و آفتاب

لطف جان در جسم دارد جسم در پیراهنش

آستین از چنگ مسکینان گرفتم درکشد

چون تواند رفت و چندین دست دل در دامنش

من سبیل دشمنان کردم نصیب عرض خویش

دشمن آن کس در جهان دارم که دارد دشمنش

گر تنم مویی شود از دست جور روزگار

بر من آسان‌تر بود کآسیب مویی بر تنش

تا چه روی است آن که حیران مانده‌ام در وصف او

صبحی از مشرق همی‌تابد یکی از روزنش

بعد از این ای یار اگر تفصیل هشیاران کنند

گر در آنجا نام من بینی قلم بر سر زنش

لایق سعدی نبود این خرقه تقوا و زهد

ساقیا جامی بده وین جامه از سر برکنش

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل ۳۲۷ به خوانش حمیدرضا محمدی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل ۳۲۷ به خوانش فاطمه زندی
همهٔ خوانش‌هاautorenew
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
سعدی

همین شعر » بیت ۲

تا چه خواهد کرد با من دور گیتی زین دو کار

دست او در گردنم یا خون من در گردنش

سیف فرغانی

وصل و هجر دوست می‌کوشند هر یک تا کنند

دست او در گردنم یا خون من در گردنش

امامی هروی

وه که پیدا می کند هر دم ز روی روشنش

فتنه ای در زلف شهر آشوب و چشم پر فنش

چشم او هر ساعت آبستن به روزی روشنست

خط دستورست پنداری شب آبستنش

هر سحر پیراهنی در بر قبا کرد آسمان

[...]

حکیم نزاری

هر که ما را دوست دارد خلق گردد دشمنش

ترک خود باید گرفت آن را که باید با منش

هرکه گامی زد درین ره اختیارش شد ز دست

وآن که سر پیچید ازین در خون خود در گردنش

این قبول از دوست می باید که باشد قصّه چیست

[...]

امیرخسرو دهلوی

آیتی از رحمت آمد، گر چه سر تا پا تنش

هم دعایی می دهم از سوز دل پیرامنش

سوخت جان و شعله ای نامد برون در پیش او

زانکه ترسم دل بسوزد ناگه از سوز منش

شمع را سوزد دل پروانه چون روشن نبود

[...]

سیف فرغانی

چون برآمد آفتاب از مشرق پیراهنش

ماه رقاصی کند چون ذره در پیرامنش

از لباس بخت عریانم و گرنه کردمی

دست در آغوش او بی زحمت پیراهنش

دست بختم برفشاند آستین تا ساق عرش

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سیف فرغانی
سلمان ساوجی

چون تحمل می‌کند تن صحبت پیراهنش

چون کند افتاده است آن این زمان در گردنش؟

دست در گردن گهی ار کرد با او یا که یافت

جز ره پیراهن دولت زهی پیراهنش

سوختم در آتشش چون عود و زانم بیم نیست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه