نور رخ تو قمر ندارد
ذوق لب تو شکر ندارد
در دور تو مادر زمانه
مانند تو یک پسر ندارد
بی بهره ز دولت غم تو
از محنت ما خبر ندارد
آنکس که چو من بروی خوبت
دل می ندهد مگر ندارد
دلداده صورت تو ای دوست
جان را ز تو دوست تر ندارد
جانا دل تو چو روزگارست
کآنرا که فگند بر ندارد
در سنگ اثر کند فغانم
وندر دل تو اثر ندارد
مگذار بدیگران کسی را
کو جز تو کسی دگر ندارد
از خون جگر کسی به جز سیف
در عشق تو دیده تر ندارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره زیبایی و یکتایی معشوق سخن میگوید. شاعر به توصیف چهره و لبهای معشوق پرداخته و میفرماید که هیچکس مانند او نیست و هیچکس نمیتواند به او برسد. او همچنین از درد و رنج عشقش سخن میگوید و بیان میکند که هیچکس غیر از او در این عشق چنین احساسی ندارد. در نهایت، شاعر به تنهایی و درد ناشی از عشق اشاره میکند و میگوید که تنها اوست که در دلش جای دارد.
هوش مصنوعی: روشنی چهرهات مانند ماه نیست و شیرینی لبهای تو هیچ مشابهی ندارد.
هوش مصنوعی: در اطراف تو، ای مادر، هیچ انسانی مانند تو وجود ندارد.
هوش مصنوعی: آن که از نعمتهای زندگی محروم است، از رنج و درد ما آگاه نیست.
هوش مصنوعی: کسی مانند من که به چهره زیبایی تو دل نمیدهد، مگر اینکه او دلش را نداشته باشد.
هوش مصنوعی: عشق و وابستگی من به چهره تو، ای دوست، به قدری عمیق است که جانم را بیشتر از هر چیزی دوست ندارد.
هوش مصنوعی: عزیزم، دل تو مانند دوران زندگی است که نمیتواند بار سنگین تلخیها را تحمل کند و از خود دور کند.
هوش مصنوعی: صدای نالههایم میتواند بر سنگ تأثیر بگذارد، اما در دل تو هیچ اثری ندارد.
هوش مصنوعی: هرگز نگذار که کسی جز تو به دیگران آسیب برساند، چون هیچ کس غیر از تو این مسئولیت را ندارد.
هوش مصنوعی: کسی غیر از سیف در عشق تو چنین احساس عمیقی ندارد و نمیتواند به اندازه او از درد عشق خود اشک بریزد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از ورطه ما خبر ندارد
آسوده که بر کنار دریاست
همین شعر » بیت ۳
بیبهره ز دولت غم تو
از محنت ما خبر ندارد
نور رخ تو قمر ندارد
شیرینی تو شکر ندارد
خوش باد عشق خوبرویی
کز خوبی او خبر ندارد
دارندهٔ شرق و غرب سلطان
[...]
. . . ری دارم که خر ندارد
خر تا بکلاه بر ندارد
مانند یکی درخت جیلان
سرکنده که برگ و بر ندارد
. . . نی داری که صد چنین . . . ر
[...]
دل زخم تو را سپر ندارد
آماج تو جز جگر ندارد
شرط است که بر بساط عشقت
آن پای نهد که سر ندارد
وین طرفه که در هوای وصلت
[...]
ترسم مجنون خبر ندارد
آنگه دارد که سر ندارد
زین درد کسی خبر ندارد
کین درد کسی دگر ندارد
تا در سفر اوفکند دردم
میسوزم و کس خبر ندارد
کور است کسی که ذرهای را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.