دی بامداد آن صنم آفتاب روی
بر من گذشت همچو مه اندر میان کوی
خورشید در کشیده رخ از شرم طلعتش
زآن سان که سایه درکشد از آفتاب روی
گفتم مگر که نیت حمام کرده ای؟
گفتا برو تو نیز بیا، با کسی مگوی
چون ساعتی برآمد رفتم درآمدم
من در درون و خلق ز بیرون بگفت و گوی
دیدم بناز تکیه زده بر کنار حوض
همچون گلی که نوشکفد بر کران جوی
می کرد آب را تن و اندام او خجل
می زد شراب را لب او سنگ بر سبوی
حمام را که هیچ نه رنگ و نه بوی بود
از روی و موی او شده گل رنگ و مشک بوی
گیسوی مشکبار گشاده ز هم چنانک
موی میانش گم شده اندر میان موی
میدان عیش خالی و من برده بهر لعب
چوگان دست سوی زنخدان همچو گوی
من لابه کردم آن دم و او ناز چون نبود
بیم رقیب و دهشت لالای تنگخوی
او دید کآب دیده من گرم می رود
مشتی گلم بداد که دست از دلت بشوی
پس گفت سیف و اله و حیران چه مانده ای
فرصت چو یافتی سخن خویشتن بگوی
در بند وصل باش چو ناجسته یافتی
این دولتی که یافت نگردد بجست و جوی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف یک معشوق میپردازد که صبح زیبایش همچون آفتاب بر او میتابد. معشوق در کنار حوضی نشسته و زیباییاش طوری است که آب حوض خجل میشود. او مانند گلی تازه شکفته به نظر میرسد و عطرش فضای حمام را معطر کرده است. شاعر با دلباختگی به او نگاه میکند و احساساتی عمیق را تجربه میکند. معشوق به شاعر توصیه میکند که از فرصت بهرهبرداری کند و درباره احساساتش صحبت کند، چرا که این لحظه نادر و باارزش است و نباید از دست برود. شعر در نهایت بر اهمیت ارتباط و درک محبت تأکید دارد.
هوش مصنوعی: دیروز صبح، آن معشوق با چهرهای مثل آفتاب از کنار من عبور کرد، همانطور که ماه در میانه کوچهها میگذرد.
هوش مصنوعی: خورشید به دلیل زیبایی و درخشندگی چهرهاش، شرمگین است و به همین خاطر مانند سایهای که از تابش آفتاب دور میشود، از جلوهگری خود کم میکند.
هوش مصنوعی: گفتم آیا قصد رفتن به حمام را داری؟ او گفت: برو، تو هم بیا، اما با هیچکس دربارهاش صحبت نکن.
هوش مصنوعی: وقتی ساعتی گذشت، من به درون رفتم و مردم از بیرون صحبت میکردند و گفتگو میکردند.
هوش مصنوعی: دیدم که زنی زیبا و با وقار در کنار حوض نشسته است، همانطور که گلی تازه شکفته در کنار جوی آب خودنمایی میکند.
هوش مصنوعی: آب میکرد تا تن و بدنش را بپوشاند و شراب به لبهای او میزد که مانند سنگی بر کوزه بود.
هوش مصنوعی: حمام که نه رنگ و بویی داشت، به خاطر زیبایی و عطر چهره و موهای او، مانند گل و مشک شده است.
هوش مصنوعی: موهای سیاه و خوشبوی او به گونهای باز شده که گویی در میان آنها، موی دیگری گم شده است.
هوش مصنوعی: در میدان خوشی خبری نیست و من به خاطر بازی به تعبیر بندگی درآمدم. دستم به سمت لبهای آن معشوق رفته، همانند گوی که در بازی چوگان به این سو و آن سو پرتاب میشود.
هوش مصنوعی: در آن لحظهای که من به شدت تقاضا میکردم، او با ناز و ادعا پاسخ میداد، چون هیچ ترس و نگرانی از رقیب و رنجش در دلش وجود نداشت.
هوش مصنوعی: او دید که اشکهای من به شدت جاری است و مشتی گل به من داد تا دلم را از این اندوه پاک کند.
هوش مصنوعی: پس گفت سیف که ای هالهی حیران، چه چیزی باقی مانده است؟ وقتی فرصتی یافتهای، باید حرف خود را بگویی.
هوش مصنوعی: اگر به وصال محبوبی دست یافتهای، باید در آن رابطه باقی بمانی؛ زیرا این خوشبختی که به دست آوردهای، ارزشی ندارد که به دنبالش بگردی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بی قیمت است شکر از آن دو لبان اوی
کاسد شد از دو زلفش بازار شاهبوی
این ایغده سری به چه کار آید ای فتی
در باب دانش این سخن بیهده مگوی
تا صبر را نباشد شیرینی شکر
[...]
ای قصد تو به دیدن ایوان کسروی
اندیشه کرده ای که بدیدار آن روی
ایوان خواجه با توبه شهر اندورن بود
دیوانگی بود که تو جای دگر شوی
آن کس که هر دو دید، مر ایوان خواجه را
[...]
بنمود چون ز برج بره آفتاب روی
گلها شکفت بر تن گلبن به جای موی
چون دید دوش گل را اندر کنار جوی
آمد به بانگ فاخته و گشت جفتجوی
آن ماه سرو بالا آن سرو ماه روی
از روی او دلم نشکیبد به هیچ روی
چشمم ز مهر ماهش گشته بسان ابر
جسمم ز عشق سروش گشته بسان موی
اشک و رخم ز عشقش چون برگ در خزان
[...]
ای بازوی شریعت از اقبال تو قوی
تابنده از جمال تو آثار خسروی
هر گه که در مهم معالی ندا دهی
جز پاسخ متابعت از چرخ نشنوی
فتنه غنوده گشت در ایام تو، که تو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.