پیرمردی حکایت کند که دختری خواسته بود و حجره به گل آراسته و به خلوت با او نشسته و دیده و دل در او بسته و شبهای دراز نخفتی و بذلهها و لطیفهها گفتی باشد که مؤانست پذیرد و وحشت نگیرد.
از جمله میگفتم: بخت بلندت یار بود و چشم بختت بیدار که به صحبت پیری افتادی پخته پرورده جهاندیده آرمیده گرم و سرد چشیده نیک و بد آزموده که حق صحبت بداند و شرط مودت به جای آورد. مشفق و مهربان خوش طبع و شیرین زبان.
تا توانم دلت به دست آرم
ور بیازاری ام نیازارم
ور چو طوطی شکر بود خورشت
جان شیرین فدای پرورشت
نه گرفتار آمدی به دست جوانی معجب خیره رای سر تیز سبک پای که هر دم هوسی پزد و هر لحظه رایی زند و هر شب جایی خسبد و هر روز یاری گیرد.
وفاداری مدار از بلبلان چشم
که هر دم بر گلی دیگر سرایند
خلاف پیران که به عقل و ادب زندگانی کنند نه به مقتضای جهل جوانی.
ز خود بهتری جوی و فرصت شمار
که با چون خودی گم کنی روزگار
گفت: چندین بر این نمط بگفتم که گمان بردم که دلش بر قید من آمد و صید من شد. ناگه نفسی سرد از سر درد بر آورد و گفت: چندین سخن که بگفتی در ترازوی عقل من وزن آن سخن ندارد که وقتی شنیدم از قابله خویش که گفت زن جوان را اگر تیری در پهلو نشیند به که پیری.
لمّا رَأَت بَینَ یَدَی بَعلِها
شَیئاً کَأرخیٰ شَفَةِ الصّائِمِ
تَقولُ هذا مَعهُ مَیّتٌ
وَ اِنَّما الرُّقْیَةُ للنّائِمِ
زن کز بر مرد بی رضا برخیزد
بس فتنه و جنگ از آن سرا برخیزد
پیری که ز جای خویش نتواند خاست
الا به عصا کی اش عصا برخیزد
فی الجمله امکان موافقت نبود و به مفارقت انجامید. چون مدت عدت بر آمد، عقد نکاحش بستند با جوانی تند و ترشروی تهیدست بدخوی. جور و جفا میدید و رنج و عنا میکشید و شکر نعمت حق همچنان میگفت که: الحمدلله که از آن عذاب الیم برهیدم و بدین نعیم مقیم برسیدم.
با این همه جور و تندخویی
بارت بکشم که خوبرویی
با تو مرا سوختن اندر عذاب
به که شدن با دگری در بهشت
بوی پیاز از دهن خوبروی
نغزتر آید که گل از دست زشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: داستان دربارهی یک پیرمرد است که از عشقش به دختری جوان سخن میگوید. او در تلاش است تا دل دختر را به دست آورد و شبهای طولانی را با شوخی و لطیفه میگذرانید که مبادا دختربه او حس بیگانگی کند. پیرمرد به مزایای معاشرت با خود اشاره میکند و او را از خطرات عاشق شدن به جوانان بیتجربه هشدار میدهد، جوانانی که ثبات و وفاداری ندارند.
اما دختر با شنیدن صحبتهای پیرمرد به یاد سخنان قابلهاش میافتد که میگوید: "زن جوان بهتر است با پیر مردی زندگی کند تا اینکه با جوانی همیشه در حال تغییر." او در نهایت به این نتیجه میرسد که نمیتواند با پیرمرد ادامه دهد و از او جدا میشود.
دختر پس از مدتی، با جوانی ازدواج میکند که به او آزار و مشکلاتی میرساند. با این حال، او از بودن در این رابطه خشنود است و به یاد پیرمرد میگوید که تحمل زحمات بیوفایی بهتر از گرفتار شدن در عذاب عشق اوست. داستان به ما میآموزد که وفاداری و ثبات در روابط مهمتر از جوانی و زیبایی ظاهری هستند.
هوش مصنوعی: پیرمردی داستانی نقل میکند که دختری را خواسته و اتاق خود را با گل تزئین کرده و در خلوت با او نشسته است. او به دختربان نگاه کرده و دلش را به او سپرده است. شبهای طولانی را بدون خواب گذرانده و شوخیها و لطیفههایی گفته تا شاید او را به خود نزدیک کند و از تنهایی دورش کند.
هوش مصنوعی: میگفتم که شانس تو خوب بوده و تو به خوبی فرصت صحبت با فردی با تجربه و دانا را پیدا کردهای که سالهای زیادی را با مختلفی از سختیها و خوشیها سپری کرده و میداند چگونه باید رفتار کند. او انسانی دلسوز و مهربان است و به خوبی میداند چگونه با دیگران صحبت کند و کلامش دلنشین و شیرین است.
هوش مصنوعی: من تا جایی که بتوانم، تلاش میکنم که دل تو را به دست بیاورم و اگر به من آسیبی برسانی، هرگز تو را آزار نخواهم داد.
هوش مصنوعی: اگر خورشت جان تو مانند شکر باشد، جان شیرینم را برای پرورش تو فدای تو میکنم.
هوش مصنوعی: تو در دام جوانی فریبنده و تندخو نیفتادی که هر لحظه هوس جدیدی به سرش میزند، هر روز تصمیمی میگیرد، شبها جایی میخوابد و صبحها دوستی تازه پیدا میکند.
هوش مصنوعی: به وفاداری بلبلان چشم اعتماد نکن، زیرا آنها هر لحظه بر گلی دیگر نشسته و آواز میخوانند.
هوش مصنوعی: برخلاف افراد سالخورده که زندگی را بر اساس عقل و ادبیات میگذرانند، جوانان به دلیل نادانی و جهالت خود رفتار میکنند.
هوش مصنوعی: بهتر است به دنبال فردی بهتر از خودت باشی و از فرصتی که داری بهره ببر. زیرا اگر تنها به خودت بسنده کنی، ممکن است زمان را از دست بدهی.
هوش مصنوعی: او گفت: بارها این حرفها را زدم و فکر کردم که او به من علاقهمند شده و در دام من افتاده است. ناگهان از روی درد نفس عمیقی کشید و گفت: تمام این حرفهایی که زدی در سنجش عقل من ارزشی ندارد، چون وقتی از دستیار خودم شنیدم که گفت: اگر تیر در پهلوی زن جوانی بنشیند، بهتر است از اینکه به یک پیرمرد آسیب بزند.
هوش مصنوعی: وقتی او چیزی را در برابر شوهرش دید که مانند لبهی آروغ کسی روزهدار باشد.
هوش مصنوعی: میگویی که او مرده است، اما در واقع مراسم مذهبی فقط برای خوابزدهها است.
هوش مصنوعی: اگر زنی بدون رضایت شوهرش از کنار او برخواست، باعث ایجاد بسیار از مشکلات و آشوبها خواهد شد.
هوش مصنوعی: پیرمردی که نمیتواند بدون کمک عصا بلند شود، چگونه میتواند با آن عصا به حرکت درآید؟
هوش مصنوعی: به طور کلی، امکان توافق وجود نداشت و به جدایی انجامید. زمانی که دوران عده به پایان رسید، او ازدواج کرد با جوانی تندخوی، پرتوقع و بدخلق که وضعیت مالی خوبی نداشت. او تحت فشار و سختی قرار گرفت و رنج و درد زیادی را تحمل کرد، اما همچنان شکرگزار بود و میگفت: سپاس خدا را که از آن عذاب دردناک رهایی یافتهام و به این نعمت رسیدهام.
هوش مصنوعی: با وجود تمام سختیها و رفتارهای تند تو، باز هم به خاطر زیباییات مجبورم باری را به دوش بکشم.
هوش مصنوعی: دوست داشتن تو و تحمل درد و رنج ناشی از آن برای من بهتر از آن است که با کسی دیگر در آرامش و خوشی باشم.
هوش مصنوعی: بوی پیاز از دهان کسی که زیباست و خوشنماست، بهتر و خوشایندتر حس میشود تا عطر گل از دست کسی که زشت است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۱۶ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.