روی در زیر سمش کرد بساطی، چو فگند
بار ابریشم خود بر خر چوبین طنبور
گر بکام تو رسد تلخ، مکن روی ترش
کآب شیرین نخورد تشنه ازین مشرب شور
جهد کن تا بسلامت بکناری برسی
این جهان بحر عمیقست و کنارش لب گور
ترک دنیا بارادت نکند جاهل ازآنک
بکراهت بدر آید ز علف زار ستور
سیف فرغانی این قطعه برای خود گفت
کای شده از پی جامه ز لباس دین عور
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از سیف فرغانی به نگرانی و تلاش انسان در زندگی اشاره دارد. شاعر با استفاده از تمثیلهایی چون بار ابریشم و نشانههای تلخی و شیرینی زندگی، به ما یادآوری میکند که باید با صبر و تحمل به سوی هدفهایمان حرکت کنیم و از تلخیها عبور کنیم. او بیان میکند که این دنیا مانند دریای عمیق است و رسیدن به ساحل آن یعنی نجات از سختیها نیازمند تلاش و کوشش است. همچنین، اشاره میکند که ترک دنیا و جاذبههای آن برای جاهلان آسان نیست و ممکن است انسان به سختی از آن رها شود. در نهایت، شاعر به عشق و ارتباط با دین اشاره دارد و میگوید که انسان باید با لباس دین زندگی کند و به دنبال ارزشهای واقعی باشد.
هوش مصنوعی: در زیر پایش، بساطی پهن کرد، همچنان که وقتی که بار ابریشم خود را بر خر چوبی مینهند.
هوش مصنوعی: اگر به خواستهات رسیدی و تلخی را تجربه کردی، نباید ناراحت و ترشرو باشی؛ چرا که تشنه از این چشمه شور، آب شیرین نخواهد نوشید.
هوش مصنوعی: تلاش کن تا به سلامت به مقصد برسی، زیرا این دنیا مانند دریای عمیقی است و کنار آن، لب گور قرار دارد.
هوش مصنوعی: انسانهای نادان به خاطر بیتوجهی به دنیای مادی، نمیتوانند زندگی را به خوبی تجربه کنند، چرا که مانند یک حیوان که به دشت نمیتواند برود، گرفتار محدودیتهای خود هستند.
هوش مصنوعی: سیف فرغانی در این قطعه به این موضوع اشاره میکند که عذری برای پوشیدن لباس دین نداشته و در واقع برهنه از این مطالب درستی که در زندگی وجود دارد به نظر میرسد. او به نوعی احساس میکند که در پی جامهای از اصول دینی، از حقیقت و واقعیت دور افتاده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا که چشمه خورشید ضیا باشد و نور
چشم بد باد در ایام ضیاء الدین دور
دل او تا نشود خالی فردوس از هور
بیکی لحظه مبادا شده خالی ز سرور
به فلک میرسد از روی چو خورشید تو نور
قل هو الله احد چشم بد از روی تو دور
آدمی چون تو در آفاق نشان نتوان داد
بلکه در جنت فردوس نباشد چو تو حور
حور فردا که چنین روی بهشتی بیند
[...]
آفتابی و ز مهرت همه دلها محرور
چشم روشن بود آن را که تو باشی منظور
قربتت نیست میسر به نظر خرسندم
همه مردم نگرانند به خورشید از دور
انتظار نظرم پرده صبرم بدرید
[...]
هرگزم عشق نشد از سرِ پُر سودا دور
عشق از مشعلۀ نار برانگیزد نور
من نه بر قاعدۀ عقل و خرد سیر کنم
که منم شیفته و شیفته باشد معذور
طاقتِ نورِ تجلّی و چو من مسکینی
[...]
دوش با خود نفسی مصلحت دنیا را
میزدم هندسه ئی در بدو در نیک امور
گاه میساختمی بر که و حوضی که در او
جز بکشتی نکند خیل خیالات عبور
گه بصحرای هوس از پی نظار گیان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.