ای در سر من از لب میگون تو مستی
با عشق تو در من اثری نیست ز هستی
با چشم خوش دلکش تو نسبت نرگس
چون نسبت چشمست به بیماری و مستی
از جای برو گو دل و جان چون تو بجایی
وز دست برو گو دو جهان چون تو بدستی
سر زیر لگدکوب غم آریم چو هستیم
در کوی تو راضیشده چون خاک به پستی
هرگز به خلاف تو نبندم نگشایم
دستی که تو بگشادی و پایی که تو بستی
آن عقل که سرمایه دعویست ربودی
و آن توبه که سرلشکر تقویست شکستی
ای عشق ز تو جان نبرد دل که درین بحر
او ماهی طعمه طلبست و تو چو شستی
ای سیف نکویان جهان قید تو بودند
در دام وی افتادی و از جمله برستی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر در وصف عشق و مستی ناشی از آن سروده شده است. شاعر با بیان اینکه عشق تو در وجود من اثری از هستی باقی نگذاشته، به قدرت و تاثیر عمیق عشق اشاره میکند. او از زیبایی چشم محبوب سخن میگوید و به این نکته میپردازد که در دل و جان خود جایی برای چیزی جز عشق او ندارد. شاعر بیان میکند که ماندن در دنیای عشق تو را به زوال راضی کرده و نمیتواند بر خلاف عشق تو اقدامی کند. او همچنین به شکست عقل و توبه در برابر عشق اشاره میکند و عشق را به نوعی سیف یا شمشیر زیبایی توصیف میکند که دیگران را در دام خود گرفتار کرده است.
هوش مصنوعی: ای معشوق من، تو با زیبایی و لبهای دلانگیزت مرا به شوق میآوری. در وجود من، به خاطر عشق تو، هیچ نشانی از دلبستگی به دنیا و هستی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: چشم زیبای تو مانند نرگس است، که در دل انسان تأثیر میگذارد و او را به حالتی افسرده و مستی میبرد.
هوش مصنوعی: از جای خود حرکت کن و دل و جانت را از اینجا بیرون ببر، زیرا تو به هیچ جایی نمیرسی. از دست خودت بگو که دو جهان نمیتوانند به دست تو بیفتند.
هوش مصنوعی: ما به خاطر غمهای خود، زندگیمان را به سختی تحمل میکنیم، و در کوی تو چون خاکی نرم و مطیع هستیم، به پستی و زبونی راضی شدهایم.
هوش مصنوعی: هرگز دست به کارهایی که برخلاف خواستهات باشد نمیزنم و دست و پای خود را که تو برایم گشودهای و بستهای، باز نخواهم کرد.
هوش مصنوعی: عقلی که اساس ادعا و درخواست بود را از دست دادی و آن توبهای که رهبر پرهیزکاری بود را شکستی.
هوش مصنوعی: ای عشق، دل نمیتواند زندگیاش را از دست بدهد، زیرا در این دریا، دل مانند ماهی است که در جستوجوی طعمه میباشد و تو مانند آبشویی که آن ماهی را فراری میدهی.
هوش مصنوعی: ای سیف، تو از خوبان جهان هستی و دیگران به تو وابسته بودند، اما حالا خودت در دام گرفتاری افتادهای و از بقیه جدا شدهای.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
صاحب خبران دارم آنجا که تو هستی
یا جمله مرا هستی یا عهد شکستی
یک دم زدن از حال تو غافل نیم ای دوست
صاحب خبران دارم آنجا که تو هستی
دیوی است جهان ای دل و تو دیوپرستی
از دامگهش گر بجهی جستی و رستی
چت بود که چون دیو بدین دامگهی چت
از خاکی از آنست ترا میل به پستی
آب تو به یکره ببرد آتش شهوت
[...]
یارا قدحی پر کن از آن داروی مستی
تا از سر صوفی برود علت هستی
عاقل متفکر بود و مصلحت اندیش
در مذهب عشق آی و از این جمله برستی
ای فتنه نوخاسته از عالم قدرت
[...]
چون چشم تو هرگز نکنم توبه ز مستی
همچون دهنت دم نزنم هیچ ز هستی
هر کس ز شراب هوسی مست غرورند
ما مستتر از جمله ولی مست الستی
در میکده خاک قدم پیر مغانم
[...]
با یاد خدا باش به هر جای که هستی
بی یار نگویم به تو هشیار، که مستی
در صومعه رفتی به صفا، وقت تو خوش باد!
زنهار! که در صومعه خود را نپرستی
آخر چه فتادت که درین راه خطرناک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.