گنجور

 
سیف فرغانی

هرکرا داد سعادت بلقای تو نوید

تا ابد بر سر کویت بنشیند بامید

بی خبر از رخ نیکوی تو بر پشت زمین

آنچنان زست که بر روی سیه چشم سپید

گل مهرت عجب از دوحه استعدادش

همچو میوه ز سپیدار و شکوفه از بید

ای گدایان ترا ننگ ز مال قارون

وی غلامان ترا عار ز ملک جمشید

روشنایی جمال ای رخ تو رشک قمر

هست تابنده ز روی تو چو نور از خورشید

در بر مطرب ما می شنود گوش رباب

ناله عشق تو زابریشم چنگ ناهید

بنده را صفحه روییست بزردی چو قلم

ای ترا نقطه خالی بسیاهی چو مدید

این صحیح است که در هر دهنی از عشقت

ما حدیثیم ولیکن بتو داریم اسنید

سیف فرغانی وصلت بدعا می خواهد

نبود دعوت مضطر ز اجابت نومید

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
فرخی سیستانی

این منم کز تو مرا حال بدین جای رسید

این تویی کز تو مرا روز چنین باید دید

من همانم که به من داشتی از گیتی چشم

چه فتاده ست که در من نتوانی نگرید

من همانم که مرا روی همی اشک شخود

[...]

منوچهری

ای شرابی به خمستان رو و بردار کلید

در او باز کن و رو به آن خم نبید

از سر و روی وی اندر فکن آن تاج تلید

تا ازو پیدا آید مه و خورشید پدید

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از منوچهری
قطران تبریزی

دل مسکین مرا کژدم دوری بگزید

تا برفت آن صنم دلبر و دوری بگزید

طرب از من بگریزاند و خود از من بگریخت

طرب از من برمایند و خود از من برمید

گر نیابمش بسا درد که من خواهم یافت

[...]

سنایی

داستان پسر هند مگر نشنیدی

که از او بر سر اولاد پیمبر چه رسید

پدر او لب و دندان پیمبر بشکست

مادر او جگر عم پیمبر بمکید

خود به ناحق حق داماد پیمبر بگرفت

[...]

خاقانی

ای امیر امرای سخن و شاه سخا

به سخن مثل عطارد به سخا چون خورشید

توئی استاد سخن هم توئی استاد سخا

حاتم طائی شاگرد تو زیبد جاوید

میر میران توئی و ما همه رسمی توایم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه