گنجور

 
سیف فرغانی

ماه سعادتم را باشد شب تمامی

با تو گرم ببیند دشمن بدوستکامی

هر آفتاب زردم ز آن روی شاد گردان

کین روزه دار غم را تو چون نماز شامی

از چنگ باز عشقت چون کبک کوه گیرد

طاوست ار ببیند وقتی که می خرامی

محروم کرد ایام از خدمت تو مارا

هجران زشاخ برکند آن میوه رابخامی

خال ترا چو دیدم بازلف تو بگفتم

چون صید درنیفتد کین دانه راتو دامی

دل شد زخمر عشقت رسوا بنیم جرعه

ننهفت حال خود را مست از رقیق جامی

با عشق تو دل من از دشمنست ایمن

هرچ آن حلال باشد نستاندش حرامی

از وصف حسن آن مه گر عاقلی حذر کن

کاینجا ز ذکر لیلی مجنون شود نظامی

با عاشقان عارف ازجام لاابالی

خوردم شراب و رستم از ننگ نیکنامی

ترک ادب کن ای دل زیرا که دست ندهد

از خواندن مصادر این پایگاه سامی

جز مدح دوست ای سیف از تو چه خدمت آید

در حضرتی که آنجا سلطان کند غلامی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مجیرالدین بیلقانی

الدیک فی صیاح واللیل فی انهزام

والنور قد تبدی من لجة الظلام

ای همچو دیده در خوروی همچو جان گرامی

چون از غم تو شادم می ده به شادکامی

اسمع فداک روحی فالدیک قال حقا

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مجیرالدین بیلقانی
مولانا

دل را تمام برکن ای جان ز نیک نامی

تا یک به یک بدانی اسرار را تمامی

ای عاشق الهی ناموس خلق خواهی

ناموس و پادشاهی در عشق هست خامی

عاشق چو قند باید بی‌چون و چند باید

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
مجد همگر

ای چون حیات شیرین وی چون روان گرامی

جانی و دیده یا دل زینها همه کدامی

هربام چون خرامی سرو روان باعی

هر شام چون برآئی مهتاب طرف بامی

نوشی و خوشگواری نیشی و جانشکاری

[...]

سعدی

صاحب نظر نباشد در بند نیک‌نامی

خاصان خبر ندارند از گفت و گوی عامی

ای نقطهٔ سیاهی بالای خط سبزش

خوش دانه‌ای ولیکن بس بر کنار دامی

حور از بهشت بیرون، ناید، تو از کجایی؟

[...]

سیف فرغانی

در حضرت تو کآنجاسلطان کند غلامی

عشقت بداد مارا جامی بدوست کامی

در سایه مانده بودم چون میوه نارسیده

خورشید عشقت آمد ازمن ببرد خامی

از عشق قید کردم بر پای دل که چون خر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه