گنجور

 
سیف فرغانی

مرا از عشق تو دستیست بر دل

مرا از دست تو پاییست در گل

مرا از نقطه خالت زده موج

محیط عشق تو در مرکز دل

مرا در عالم دل خسروانند

همه فرهاد آن شیرین شمایل

دگر مردار بویحیی نگردم

اگر گردم بتیغ عشق بسمل

چو تو در رفتن آیی آب چشمم

رود اندر پی تو چند منزل

درین ره چون جرس بردارم آواز

فغان از دل کنم همچون جلاجل

رفیق تست نغمت را بنالد

برین بالاشتر در زیر محمل

تو نزدیک منی من دور از تو

تو با من همنشین من از تو غافل

بتیغ غیرت ای جان بر دلم زن

مرا از غیر خود پیوند بگسل

بزلف خویش قیدم کردی و هست

مرا حل کردن این عقده مشکل

دل مجنون من دیوانه کردار

شد اندر بند آن مسکین سلاسل

چو کوزه آب عشقت خورد آدم

در آن حالت که بودش صورت از گل

باقبال وصالت بنده یی کو

که همچون سیف فرغانیست مقبل

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
منوچهری

الا یا خیمگی! خیمه فروهل

که پیشاهنگ بیرون شد ز منزل

تبیره زن بزد طبل نخستین

شتربانان همی‌بندند محمل

نماز شام نزدیکست و امشب

[...]

باباطاهر

حرامم بی‌ته بی آلاله و گل

حرامم بی‌ته بی آواز بلبل

حرامم بی اگر بی‌ته نشینم

کشم در پای گلبن ساغر مُل

مسعود سعد سلمان

به علم فلسفه چندین چه نازی

که باشد فلسفی دایم معطل

هزاران گونه مشکل بیش بینم

در آن زلفین مفتول مسلسل

ارکب حل شکل کل یوم

[...]

ابوالفرج رونی

فلک در سایه پر حواصل

زمین را پر طوطی کرد حاصل

هوا بر سیرت ضحاک ظالم

گزید آئین نوشروان عادل

خزان را با بهار از لعب شطرنج

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه