یکی از ملوک با تنی چند خاصان در شکارگاهی به زمستان از عمارت دور افتادند، تا شب درآمد، خانهٔ دهقانی دیدند.
مَلِک گفت: شب آنجا رَویم تا زحمتِ سرما نباشد.
یکی از وزرا گفت: لایقِ قدرِ پادشاه نیست به خانهٔ دهقانی اِلْتِجا کردن، هم اینجا خیمه زنیم و آتش کنیم.
دهقان را خبر شد. ماحَضَری ترتیب کرد و پیش آورد و زمین ببوسید و گفت: قدرِ بلندِ سلطان نازل نشدی ولیکن نخواستند که قدرِ دهقان بلند گردد.
سلطان را سخن گفتنِ او مطبوع آمد، شبانگاه به منزلِ او نَقل کردند. بامدادانش خِلْعَت و نعمت فرمود. شنیدندش که قدمی چند در رکابِ سلطان همیرفت و میگفت:
ز قدر و شوکتِ سلطان نگشت چیزی کم
از التفات به مهمانسرایِ دهقانی
کلاهگوشهٔ دهقان به آفتاب رسید
که سایه بر سرش انداخت چون تو سلطانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: یک پادشاه به همراه چند نفر از وزیران در شکارگاهی در زمستان از عمارت دور افتاده بودند و تصمیم گرفتند در خانه یک دهقان شب را سپری کنند تا از سرما در امان باشند. یکی از وزیران مخالفت کرد و پیشنهاد داد که خیمه بزنند، اما پادشاه خواست به خانه دهقان بروند. زمانی که دهقان متوجه حضور آنها شد، به گرمی از آنها پذیرایی کرد و به پادشاه گفت که مقام و شوکت او هیچ چیزی از قدر و منزلت سلطان کم نمیکند. در پایان شب، پادشاه به دهقان هدایایی عطا کرد و او را بزرگداشت. این ماجرا نشان میدهد که قدر و احترام به مهمان میتواند جهاتی از شخصیت انسانها را بارزتر کند.
هوش مصنوعی: یکی از پادشاهان همراه با چند نفر از نزدیکانش به دام شکار در زمستان رفتند و از ساختمان دور شدند. وقتی شب فرا رسید، خانهای متعلق به یک دهقان را مشاهده کردند.
هوش مصنوعی: ملک گفت: شب به آنجا میرویم تا از سرما رنج نبریم.
هوش مصنوعی: یکی از وزرا گفت: شایسته نیست که به خانهٔ یک دهقان پناه ببریم. بهتر است همینجا چادر بزنیم و آتش روشن کنیم.
هوش مصنوعی: دهقان مطلع شد. او مراسمی ترتیب داد و نزد پادشاه رفت و زمین را بوسید و گفت: اگرچه مقام و قدرت تو از من بالاتر است، اما نمیخواهند که مقام و موقعیت من نیز ارتقا یابد.
هوش مصنوعی: سلطان از گفتار او خوشش آمد و او را شب هنگام به خانهاش منتقل کردند. صبح روز بعد، دستور داد که به او لباس فاخر و نعمتهایی اعطا کنند. شنیدند که او چند قدمی در کنار سلطان میرفت و چنین میگفت:
از مقام و شوکت شهریار به سبب آنکه به مهمانخانهٔ کشاورزی اندکمایه به مهر نگریست چیزی کم نشد؛
ولی لبهٔ کلاهِ دهقان، از افتخار اینکه شاهی چون تو بر سرش سایهٔ مهر افکند به خورشید رسید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.