گنجور

 
سعدی

خلاف راستی باشد خلاف رای درویشان

بنه گر همتی داری سری در پای درویشان

گرت آیینه‌ای باید که نور حق در او بینی

نبینی در همه عالم مگر سیمای درویشان

قبا بر قد سلطانان چنان زیبا نمی‌آید

که این خلقان گردآلوده را بالای درویشان

به مأوی سر فرود آرند درویشان معاذ الله

وگر خود جنت‌المأوی بود مأوای درویشان

وگر خواهند درویشان ملک را صنع آن باشد

که ملک پادشاهان را کند یغمای درویشان

گر از یک نیمه زور آرد سپاه مشرق و مغرب

ز دیگر نیمه بس باشد تن تنهای درویشان

کسی آزار درویشان تواند جست لا والله

که گر خود زهر پیش آرد بود حلوای درویشان

تو زر داری و زن داری و سیم و سود و سرمایه

کجا با این همه شغلت بود پروای درویشان

که حق بینند و حق گویند و حق جویند و حق باشد

هر آن معنی که آید در دل دانای درویشان

دو عالم چیست تا در چشم اینان قیمتی دارد

دویی هرگز نباشد در دل یکتای درویشان

سرای و سیم و زر در باز و عقل و جان و دل سعدی

حریف این است اگر داری سر سودای درویشان

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل ۵۲ به خوانش حمیدرضا محمدی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
سیف فرغانی

دلا گر دولتی داری طلب کن جای درویشان

که نوردوستی پیداست در سیمای درویشان

برون شو از مکان و کون تا زیشان نشان یابی

چو در کون و مکان باشی نیابی جای درویشان

بر ایشان که بشناسند گوهرهای مردم را

[...]

آشفتهٔ شیرازی

نمی‌گردد سپهر الا به حکم رای درویشان

قضا و هم قدر دارند سر در پای درویشان

نشان شاهد غیبی و شمع نور لاریبی

ببین در آینه یعنی که در سیمای درویشان

اگر نه اطلس زر تار گردون را براندازی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه