گنجور

 
سعدی

آنکه مرا آرزوست دیر میسر شود

وینچه مرا در سرست عمر در این سر شود

تا تو نیایی به فضل رفتن ما باطلست

ور به مثل پای سعی در طلبت سر شود

برق جمالی بجست خرمن خلقی بسوخت

زان همه آتش نگفت دود دلی برشود

ای نظر آفتاب هیچ زیان داردت

گر در و دیوار ما از تو منور شود

گر نگهی دوست وار بر طرف ما کنی

حقه همان کیمیاست وین مس ما زر شود

هوش خردمند را عشق به تاراج برد

من نشنیدم که باز صید کبوتر شود

گر تو چنین خوبروی بار دگر بگذری

سنت پرهیزگار دین قلندر شود

هر که به گل دربماند تا بنگیرند دست

هر چه کند جهد بیش پای فروتر شود

چون متصور شود در دل ما نقش دوست

همچو بتش بشکنیم هر چه مصور شود

پرتو خورشید عشق بر همه افتد ولیک

سنگ به یک نوع نیست تا همه گوهر شود

هر که به گوش قبول دفتر سعدی شنید

دفتر وعظش به گوش همچو دف تر شود

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل ۲۶۹ به خوانش حمیدرضا محمدی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
همهٔ خوانش‌هاautorenew
غزل شمارهٔ ۲۶۹ به خوانش فاطمه زندی
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
سیف فرغانی

از نظرت روی ما ماه منور شود

وز قدمت کوی ما معدن گوهر شود

بی مدد تو کجا نور دهد شب بماه

ور نه بروز آفتاب از تو منور شود

تا تو نخواهی کسی وصل تو نارد بدست

[...]

صائب تبریزی

هر که نبرد آب خود چشمه کوثر شود

هر که فرو خورد اشک مخزن گوهر شود

هر که فشاند از جهان دست خود آسوده شد

خواب فراغت کند نخل چو بی بر شود

آشفتهٔ شیرازی

در همه عمر ار شبی وصل میسر شود

حیف ندارم گرم عمر بر این سر شود

هر که چو منصور رفت بر سر سودای حق

بر سر دارش چه باک گر زستم سر شود

آتش سینا بخواست کشته قبطی بسوخت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه