گنجور

 
سیف فرغانی

ای فرستاده به داعی استری

دلدلی دیگر بزیبی و فری

به ز شبدیزی بگامی و تگی

کم ز طاووسی ببالی و پری

نام او پیک صبا شاید که هست

گام او از کشوری تا کشوری

هر کجا یک جفته بر دیوار زد

در دم از دیوار بگشاید دری

سنگ زیر دست آهن سم او

هست چون در زیر سنگی ساغری

حمله‌ای زو و ز گوران گله‌ای

جفته‌ای زو و ز دشمن لشکری

قطع کن نان سپاهی چون تو را

هست در اصطبل ازین سان صفدری

گر بگویم در صفات او سخن

در عروسی می‌فزایم زیوری

من شتردل را که ترسانم ز گاو

استری باید به خاموشی خری

معنی این قطعه می‌دانی که چیست

این ز من بستان به من ده دیگری

بهتری دارم طمع از خدمتت

ز آنک در آخر بود زین بهتری

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
رودکی

مار را، هر چند بهتر پروری

چون یکی خشم آورد کیفر بری

سفله طبع مار دارد، بی خلاف

جهد کن تا روی سفله ننگری

وطواط

سیرت تو هست عین سروری

صورت تو هست محض صفدری

مملکت چون جسم و تو چون دیده ای

محمدت چون بحر و تو چون گوهری

در علو قدر و در کنه شرف

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه