پستهٔ آن بت شکّر لب شیرین گفتار
بسخن بر من شوریده شکر کرد نثار
از سخن گلشکری کرد و بمن داد بلطف
گل بلبل سخن و طوطی شکر گفتار
مست بودم که مرا کشت و دگر جان بخشید
دوست با غمزهٔ خون ریز و لب شکر بار
در درون من شوریده چنان کرد اثر
نظر نرگس مستش که می اندر هشیار
در دل خستهٔ من جام شراب عشقش
آنچنان کرد سرایت که دوا در بیمار
گفت در من نگر ای خواجه که از خوبان من
همچو سر از تنم و همچو علم از دستار
همه با دوست نشین تا همه دارندت دوست
نیست مردود چو در صحبت گل باشد خار
شاعرم گرچه بخورشید و بمه نسبت کرد
نقص قیمت نکند مهر درم بر دینار
مبر آن ظن که چو من بر در و دیوار وجود
دست تقدیر کند با قلم صنع نگار
کارگاهیست وجودم که درو بهر کمال
نقش بندان جمالند مدام اندر کار
گرچه در صورت خوبست نکویی حاصل
ورچه بر روی زمین اند نکویان بسیار
نه برویست چو مه کوکب آتش چهره
نه ببویست چو گل لالهٔ رنگین رخسار
هر بهار از چمن غیب روان گشته بصدق
بتماشای گل روی من آیند ازهار
گل بر اطراف گلستان بشکفت از شادی
کآمد و تحفه بدو بوی من آورد بهار
گر بخواهم هم ازینجا که منم عاشق را
روی من در ورق گل بنماید دیدار
گفتم ای از رخ تو خاک چو گل یافته رنگ
باد بوی تو بیاورد و ز من برد قرار
کی بود آنک بگلزار درآیم در سیر
در کفی جام می و درد گری گیسوی یار
بتماشای گلستان رخت آمده ایم
در اگر وا نکنی خار منه بر دیوار
گفت ای زاغ زغن شیوه که در وقت سخن
طوطی طبع تو دارد شکر اندر منقار
بطلسمی بسر گنج وصالم نرسی
که ازین پوست که داری بدر آیی چون مار
سیف فرغانی گفتار تو سحرست نه شعر
موم در صورت گل عرض مکن در بازار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر به توصیف زیبایی و جذابیتِ عشق و معشوق میپردازد. شاعر از پستهای یاد میکند که به شیرینی سخن میگوید و از احساساتی همچون مستی و شوق درونی صحبت میکند. او به عشق و زیبایی معشوق مینگرد و تأثیر آن بر دلش را بیان میکند. در این بیتی، شاعر بر لزوم دوستی و همراهی با زیباییها تأکید میکند و میگوید که وجود خداوند در همراهی با زیباییهاست.
شاعر همچنین به مسائلی چون تقدیر و سرنوشت اشاره میکند و وجود خود را به کارگاهی تشبیه میکند که در آن جمال و زیبایی دائماً در حال شکلگیری هستند. او به گل و بهار اشاره میکند و میگوید که عشق به معشوقش همچون بویی از گلستان است.
در انتها، شاعر با ذکر نام "سیف فرغانی" به زیبایی گفتار خود اشاره میکند و میگوید که شعرش چون سحر است و در بازار عشق و زیبایی، نباید قیمت حقیقی آن را نادیده گرفت.
هوش مصنوعی: پستهٔ آن بت که شیرینی لبهایش را مینماید، با سخنان شیرین خود بر من که دلی دیوانه دارم، شکر و شادی نثار کرد.
هوش مصنوعی: او با مهارت و زیبایی سخن گفت و با لطف خود به من منتقل کرد، همانطور که بلبل با لطافت و طوطی با شیرینی حرف میزند.
هوش مصنوعی: در حالتی سرحال و خوش بودم که محبوبم با ناز و لطف خاص خود مرا از حال و هوای مستی خارج کرد و جان جدیدی بخشید. او با نگاه خیرهکننده و لبانی شیرین، تأثیر عمیقی بر من گذاشت.
هوش مصنوعی: در دل من به قدری احساس و شوق ایجاد شده که نگاهی از نرگس زیبای مستش، بر من تاثیری عمیق گذاشته و من را حتی در حالت هشیاری به جنون و شیدایی کشانده است.
هوش مصنوعی: در دل خسته من، عشق او مانند شراب به قدری حضور پیدا کرد که هیچ دارویی برای درمان این حالت من مؤثر نبود.
هوش مصنوعی: ببین ای آقا، من نسبت به خوبان همچون سر هستم که برای بدن ضروری است و همچون علم که به دستار وابسته است.
هوش مصنوعی: همه با دوستان خوب و مهربان معاشرت کن، زیرا هرکسی که با تو دوست است، لزوماً به معنای واقعی دوست تو نیست. کسی که در کنار گل باشد، ممکن است خار هم باشد.
هوش مصنوعی: شاعر هرچند که خورشید و ماه را با هم مقایسه کند، اما این کار باعث نمیشود که قیمت ماه کمتر از دینار شود.
هوش مصنوعی: به جای نگران بودن از اینکه سرنوشت چگونه بر زندگیام تأثیر میگذارد، بهتر است به یاد داشته باشم که همه چیز با دقت و زیبایی خلق شده است و قضا و قدر همواره در حال کار کردن هستند.
هوش مصنوعی: وجود من مانند یک کارگاه است که در آن هنرمندان به طور مداوم در حال خلق و نقش زدن بر زیباییها هستند.
هوش مصنوعی: هرچند در ظاهر زیبا و خوشایند است، اما در واقعیت، روی زمین افراد خوب و نیکو فراوانند.
هوش مصنوعی: صورت او نه همچون ماه است که درخشش خاصی داشته باشد و نه بویی دارد مانند گلهای رنگارنگ.
هوش مصنوعی: هر بهار، وقتی که از چمن روحی به سوی عالم غیب پر میکشد، با صداقت به تماشای زیباییها و گلهای چهرهام میآید.
هوش مصنوعی: گل به زیباییهای گلستان شکوفا شد و از سر شوق به نزد گل آمد و بوی من را به او هدیه آورد بهار.
هوش مصنوعی: اگر بخواهم، از همین جا که من هستم، دیدار محبوبی که عاشقانه در دل دارم، در خرامی گل نمایان شود.
هوش مصنوعی: به او گفتم، ای کسی که چهرهات چون گل رنگینی دارد، بوی تو را بادی به همراه خود میآورد و آرامش من را از من میبرد.
هوش مصنوعی: چه کسی بود که در باغی قدم بزند و با یک جام شراب به یاد درد و غمهای عشق یار بیفتد؟
هوش مصنوعی: ما برای تماشای زیبایی تو آمدهایم، اگر در را باز نکنی، خارهایمان بر دیوار میماند.
هوش مصنوعی: ای زاغ سیاه، تو چگونه میتوانی حرف بزنی در حالی که طوطی با سخن شیرینش در حال صحبت است و از منقار آن شکر میریزد؟
هوش مصنوعی: در این بیت گفته شده که تو هرگز به گنج و عشق من نخواهی رسید، زیرا باید از این پوست و ظاهر دنیایی خود خارج شوی، مانند ماری که از پوست خود میگذرد.
هوش مصنوعی: سخنان تو جادو و سحر است، نه شعر. مانند موم که در برابر گرما تغییر شکل میدهد، در بازار از خود چیزی نداشته باش.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر شود بحر کف همت تو موج زنان
ور شود ابر سر رایت تو توفان بار
بر موالیت بپاشد همه در و گوهر
بر اعادیت ببارد همه شخکاسه و خار
ای ز کار آمده و روی نهاده به شکار
تیغ و تیر تو همی سیر نگردند ز کار
گاه تیغ تو بر آرد ز سر دشمن گرد
گاه تیر تو بر آرد ز بر شیر دمار
هیبت تیغ تو و تیر تو دارد شب و روز
[...]
دی در آمد ز در آن لعبت زیبا رخسار
نه چنان مست بغایت ، نه بغایت هشیار
طربی در دل آن ماه نو آیین زنبیذ
اثری در سر آن لعبت زیبا رخسار
از خم زلفش برگ سمنش غالیه پوش
[...]
بوستانبانا امروز به بستان بدهای؟
زیر آن گلبن چون سبز عماری شدهای؟
آستین برزدهای دست به گل برزدهای؟
غنچهای چند ازو تازه و تر بر چدهای؟
دستهها بسته به شادی بر ما آمدهای؟
[...]
هرکه در پیش تو بر خاک بمالد رخسار
ملک کونین مسخّر بودش لیل و نهار
دگران گر به قدم بر سر کوی تو روند
من به سر بر سر کوی تو روم مجنونوار
سلطنت غیر تو کس را نسزد ز انکه به لطف
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.