گنجور

 
سعدی

تو با این لطف طبع و دل‌ربایی

چنین سنگین‌دل و سرکش چرایی؟

به یک بار از جهان دل در تو بستم

ندانستم که پیمانم نپایی

شب تاریکِ هجرانم بفرسود

یکی از در درآی ای روشنایی

سری دارم مهیا بر کف دست

که در پایت فشانم چون درآیی

خطای محض باشد با تو گفتن

حدیث حسن خوبان ختایی

نگاری سخت محبوبی و مطبوع

ولیکن سست‌مهر و بی‌وفایی

دلا گر عاشقی دائم بر آن باش

که سختی بینی و جور آزمایی

و گر طاقت نداری جور مخدوم

برو سعدی که خدمت را نشایی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل ۵۰۲ به خوانش حمیدرضا محمدی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
همهٔ خوانش‌هاautorenew
غزل شمارهٔ ۵۰۲ به خوانش فاطمه زندی
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
باباطاهر

سر راهت نشینم تا بیایی

در شادی به روی ما گشایی

شود روزی بروز مو نشینی

که تا وینی چه سخت بی‌وفائی

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از باباطاهر
سوزنی سمرقندی

نصیر دین که چشم پادشائی

نبیند چون تو فرخ کدخدائی

جهان را کدخدائی جز تو نبود

چنان چون نیست جز یزدان خدائی

اگر گویم بهمت آسمانی

[...]

عطار

دلا در راه حق گیر آشنایی

اگر خواهی که یابی روشنایی

چو مست خنب وحدت گشتی ای دل

میندیش آن زمان تا خود کجایی

در افتادی به دریای حقیقت

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۳۸۲ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه